کلمه جو
صفحه اصلی

promiscuity


معنی : بی قاعدگی، بیقیدی در امور اخلاقی و جنسی
معانی دیگر : بی بند و باری (به ویژه در امور جنسی)، بی عفتی، بی ناموسی

انگلیسی به فارسی

بیقاعدگی، بیقیدی در امور اخلاقی وجنسی


غافلگیر کننده، بی قاعدگی، بیقیدی در امور اخلاقی و جنسی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: promiscuities
(1) تعریف: the state or condition of being promiscuous.
متضاد: chastity, virtue

(2) تعریف: a promiscuous sexual encounter.

(3) تعریف: a diverse mixture; jumble.

• mixture, haphazard blend; wantonness, licentiousness; state of engaging in frequent sexual relations
promiscuity is the behaviour of someone who has sex with many different people; used showing disapproval.

مترادف و متضاد

بی قاعدگی (اسم)
abnormality, irregularity, promiscuity, eccentricity, jog

بی قیدی در امور اخلاقی و جنسی (اسم)
promiscuity

جملات نمونه

1. He has recently urged more tolerance of sexual promiscuity.
[ترجمه ترگمان]او به تازگی تحمل بیشتر و تحمل آمیزش جنسی را داشته است
[ترجمه گوگل]او اخیرا خواستار تحمل بیشتر جنایتکارانه جنسی شده است

2. Promiscuity is like never reading past the first page. Monogamy is like reading the same book over and over. Mason Cooley
[ترجمه ترگمان]Promiscuity مثل این است که هیچ وقت از صفحه اول کتاب نمی خواند Monogamy مثل خواندن همان کتاب بارها و بارها است می سون کولی
[ترجمه گوگل]شبیه سازی شبیه به هرگز از صفحه اول گذشته نیست Monogamy مانند خواندن یک کتاب بیش از هر زمان دیگر است میسون کولی

3. Although most birds are monogamous, promiscuity is not unusual among brood parasites.
[ترجمه ترگمان]اگر چه بیشتر پرندگان، تک همسر هستند، اما بیبندوباری جنسی در میان این انگل ها غیر معمول نیست
[ترجمه گوگل]اگر چه بیشتر پرندگان یکپارچه هستند، گله گنگ بودن در میان انگل های بره غیر معمول نیست

4. Female promiscuity in monkeys and apes can be explained by the need to share paternity among many males to prevent infanticide.
[ترجمه ترگمان]هرزگی زنان در میمون ها و میمون ها را می توان با نیاز به به اشتراک گذاشتن پدر در میان بسیاری از مردان برای جلوگیری از کشتن نوزاد توضیح داد
[ترجمه گوگل]جنس مخالف زن در میمون ها و میمون ها می تواند با نیاز به توزیع پدر و مادر در میان بسیاری از مردان برای جلوگیری از مرگ نوزادان توضیح داده شود

5. Sometimes there is promiscuity, when a woman confuses physical intimacy with emotional commitment.
[ترجمه ترگمان]گاهی بی نظمی وجود دارد، در حالی که یک زن، صمیمیت فیزیکی را با تعهد عاطفی گیج می کند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات گریزناپذیری وجود دارد، زمانی که یک زن با تعهد عاطفی اشتباه گرفته است

6. excessive drinking and promiscuity.
[ترجمه ترگمان]مشروب و آمیزش زیاد
[ترجمه گوگل]نوشیدن بیش از حد و ناسازگاری

7. I am referring to a level of promiscuity which even the most liberal heterosexual would regard as immoral.
[ترجمه ترگمان]من به سطحی از اختلاط جنسی اشاره می کنم که حتی the همجنس باز هم آن را غیراخلاقی تلقی می کنند
[ترجمه گوگل]من به سطح فریبکارانه اشاره می کنم که حتی گرایش جنسی همجنس گرایان لیبرال آن را غیر اخلاقی می دانند

8. Remember, masturbation, promiscuity, homosexuality and nymphomania were once classified as psychiatric diseases too.
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید، استمنا، آمیزش جنسی، همجنس گرایی و nymphomania زمانی به عنوان بیماری های روانی طبقه بندی می شوند
[ترجمه گوگل]به خاطر داشته باشید استمناء، گناهکار، همجنس گرایی و نیفومانیا بعدها به عنوان بیماری های روانی نیز طبقه بندی شدند

9. In fact, bonobo promiscuity seems to be an example of this.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، به نظر می رسد که بونوبو از این ازدواج ها، یک نمونه از این مساله است
[ترجمه گوگل]در واقع، ظلم و ستم بیونو به عنوان نمونه از این است

10. This seems to be linked to Papuans' relative promiscuity: the majority of Papuan men report multiple sexual partners.
[ترجمه ترگمان]این به نظر می رسد که با بیبندوباری جنسی نسبی مرتبط است: اکثر مردان Papuan، چندین شریک جنسی را گزارش می دهند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که این موضوع به پوزیتیویسم نسبی پاپوئن مرتبط است؛ اکثر مردان پاپوآن چندین شرک جنسی را گزارش می دهند

11. Promiscuity went unpunished, divorce was permitted.
[ترجمه ترگمان]Promiscuity بدون مجازات باقی ماند، طلاق مجاز بود
[ترجمه گوگل]طلاق مجازات شد و مجازات شد

12. His is a hellish promiscuity, desperate not so much for love as for loss.
[ترجمه ترگمان]این آمیزش جهنمی است، و نه به اندازه از دست دادن عشق
[ترجمه گوگل]او یک سرزنش جهنمی است، برای عشق به اندازه از دست دادن بسیار مشتاق است

13. But those who dismiss monogamy as a strategy fail to consider the long-term consequences of maintaining a culture of promiscuity.
[ترجمه ترگمان]اما کسانی که تکگانی را به عنوان یک استراتژی نادیده می گرفتند، پیامدهای بلندمدت حفظ فرهنگ بی بندوباری را در نظر می گرفتند
[ترجمه گوگل]اما کسانی که یکپارچگی را به عنوان یک استراتژی اخراج می کنند، نمی توانند عواقب دراز مدت حفظ یک فرهنگ فریبکارانه را در نظر بگیرند

14. Mary was so chagrined that she threw herself into a life of promiscuity.
[ترجمه ترگمان]مری آنقدر ناراحت بود که خود را به یک زندگی درهم گره انداخت
[ترجمه گوگل]مری خیلی زحمت کشید که خودش را به زندگی فریبکارانه تبدیل کرد

15. There were flings, of course, but Nicholas was inept at all forms of promiscuity except gossip.
[ترجمه ترگمان]البته ممکن بود که او را به حال خود رها کنند، اما نیکلای در تمام اشکال درهم و برهم، غیر از غیبت، بی دست و پا جلوه می کرد
[ترجمه گوگل]مطمئنا سر و صدای زیادی وجود داشت، اما نیکلاس بدون هیچ شبهه ای، به هر قیمتی گناهکار بود

پیشنهاد کاربران

شهوت رانی

بی بندوباری جنسی


کلمات دیگر: