ناراضی، ناخوشنود، رنجیده، دلگیر
displeased
ناراضی، ناخوشنود، رنجیده، دلگیر
انگلیسی به فارسی
ناراحت، رنجانیدن، دلگیر کردن، خوشایند نبودن
ناراضی، ناخوشنود، رنجیده، دلگیر
انگلیسی به انگلیسی
• annoyed; dissatisfied
if you are displeased, you are annoyed or rather angry about something that has happened; a formal word.
if you are displeased with someone, you are rather angry with them because of something that they have done; a formal word.
see also displease.
if you are displeased, you are annoyed or rather angry about something that has happened; a formal word.
if you are displeased with someone, you are rather angry with them because of something that they have done; a formal word.
see also displease.
مترادف و متضاد
Synonyms: vexed, annoyed, angry, disappointed, dissatisfied
unhappy
جملات نمونه
1. i am displeased with my job
از شغلم خوشم نمی آید.
2. his behavior has displeased everyone
رفتار او همه را ناخشنود کرده است.
3. He is much displeased with you.
[ترجمه ترگمان]از شما ناراضی است
[ترجمه گوگل]او بسیار با شما ناراحت است
[ترجمه گوگل]او بسیار با شما ناراحت است
4. He was displeased about the whole affair.
[ترجمه ترگمان]از این امر ناخشنود بود
[ترجمه گوگل]او در مورد تمام امور ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او در مورد تمام امور ناراحت بود
5. She was displeased at her daughter's behaviour.
[ترجمه ترگمان]از رفتار دخترش ناخشنود بود
[ترجمه گوگل]او در رفتار دخترش ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او در رفتار دخترش ناراحت بود
6. She was displeased by his conduct.
[ترجمه ترگمان]رفتارش از رفتارش ناخشنود بود
[ترجمه گوگل]او توسط رفتار او ناراحت بود
[ترجمه گوگل]او توسط رفتار او ناراحت بود
7. The old lady was displeased with the children's naughty behaviour.
[ترجمه ترگمان]پیرزن از رفتار زشت بچه ها ناراضی بود
[ترجمه گوگل]بانوی پیر با رفتار شیطانی کودکان ناراحت شد
[ترجمه گوگل]بانوی پیر با رفتار شیطانی کودکان ناراحت شد
8. Her reply displeased her father.
[ترجمه ترگمان]جواب او پدرش را ناخشنود کرده بود
[ترجمه گوگل]پاسخ او پدرش را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]پاسخ او پدرش را ناراحت کرد
9. The tone of the letter displeased her.
[ترجمه ترگمان]لحن نامه او را ناخشنود کرده بود
[ترجمه گوگل]تن از نامه او را ناراحت کرد
[ترجمه گوگل]تن از نامه او را ناراحت کرد
10. They were displeased with her haughty airs.
[ترجمه ترگمان]از قیافه مغرور و مغرور او ناراضی بودند
[ترجمه گوگل]آنها با هوای غرورآمیز او ناراحت بودند
[ترجمه گوگل]آنها با هوای غرورآمیز او ناراحت بودند
11. He was rather displeased with his friends .
[ترجمه ترگمان]از دوستان خود ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او با دوستانش ناراضی بود
[ترجمه گوگل]او با دوستانش ناراضی بود
12. Father was displeased with Tom's work.
[ترجمه ترگمان]پدر از کار تام ناراضی بود
[ترجمه گوگل]پدر با کار تام ناراحت بود
[ترجمه گوگل]پدر با کار تام ناراحت بود
13. Businessmen are displeased with erratic economic policy-making.
[ترجمه ترگمان]تجار از سیاست های اقتصادی نامنظم ناراضی هستند
[ترجمه گوگل]بازرگانان با سیاست گذاری اقتصادی نامحدود می نگرند
[ترجمه گوگل]بازرگانان با سیاست گذاری اقتصادی نامحدود می نگرند
14. He looked extremely displeased.
[ترجمه ali] او با نهایت ناخشنودی نگاه میکرد
[ترجمه ترگمان]خیلی ناراحت به نظر می رسید[ترجمه گوگل]او بسیار ناراحت شد
15. Her insolence greatly displeased the judge.
[ترجمه ترگمان]این گستاخی نسبت به قاضی بسیار ناراضی بود
[ترجمه گوگل]خشم او به شدت از قاضی ناراضی بود
[ترجمه گوگل]خشم او به شدت از قاضی ناراضی بود
پیشنهاد کاربران
ناخرسند
دلخور، رنجیده خاطر، ناراحت
کلمات دیگر: