(در سربازخانه و غیره) فروشگاه، فروشگاه ارتشی، فروشگاه اختصاصی، (امریکا - در سینما و کارگاه و غیره) رستوران، (در فرانسه و غیره) کمیسر، رییس کلانتری، افسر ارشد پلیس، صاحب منصب، نماینده ی اسقف، (مهجور) مامور خواربار و کارپردازی ارتش، فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
commissary
(در سربازخانه و غیره) فروشگاه، فروشگاه ارتشی، فروشگاه اختصاصی، (امریکا - در سینما و کارگاه و غیره) رستوران، (در فرانسه و غیره) کمیسر، رییس کلانتری، افسر ارشد پلیس، صاحب منصب، نماینده ی اسقف، (مهجور) مامور خواربار و کارپردازی ارتش، فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
انگلیسی به فارسی
نماینده، مباشر، وکیل
(کهنه، نظامی) مأمور کارپردازی ارتش، مأمور سر رشتهداری
commissary، فروشگاه مخصوص کارمندان یک اداره
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
حالات: commissaries
حالات: commissaries
• (1) تعریف: a store that sells food and other goods, esp. at a military post or work camp.
• مشابه: canteen
• مشابه: canteen
• (2) تعریف: a cafeteria or eating area in a workplace, esp. in a movie or television studio or in a factory.
• مشابه: canteen
• مشابه: canteen
• person entrusted with responsibility; military provisions store; lunchroom, dining room, cafeteria
a commissary is a shop that provides food and equipment in a place such as a military camp or a prison; used in american english.
a commissary is a shop that provides food and equipment in a place such as a military camp or a prison; used in american english.
مترادف و متضاد
deputy
Synonyms: representative, legate, agent
جملات نمونه
1. As he wrote the commissary in 175 he had no ambition to Presbyterianize the colony.
[ترجمه ترگمان]در همان حال که نماینده کلانتر را در ۱۷۵ سالگی می نوشت، هیچ بلندپروازی نداشت که از ناحیه مهاجر نشین شهر خارج شود
[ترجمه گوگل]همانطور که کمیسر در سال 175 نوشت، هیچ جاه طلبی برای مستعمره سازی پروتستان نبود
[ترجمه گوگل]همانطور که کمیسر در سال 175 نوشت، هیچ جاه طلبی برای مستعمره سازی پروتستان نبود
2. The commissary general in charge of the prosecution, Firenzuola, apparently admitted that he did not consider the Copernican system unacceptable.
[ترجمه ترگمان]بازپرس، که مسئول رسیدگی به تعقیب قضایی بود، ظاهرا قبول داشت که سیستم کوپرنیکی را غیرقابل قبول نمی داند
[ترجمه گوگل]ژنرال کامنتی که تحت پیگرد قرار گرفته، Firenzuola ظاهرا پذیرفته است که سیستم کورنیکن را غیرقابل قبول درنظر گرفته است
[ترجمه گوگل]ژنرال کامنتی که تحت پیگرد قرار گرفته، Firenzuola ظاهرا پذیرفته است که سیستم کورنیکن را غیرقابل قبول درنظر گرفته است
3. A special commissary, Egidius, was sent by the pope to keep an eye on Conrad.
[ترجمه ترگمان]یک کمیسر عالی که از طرف پاپ فرستاده شده بود تا مراقب کنراد باشد
[ترجمه گوگل]کمدین ویژه، Egidius، توسط پاپ فرستاده شد تا چشم انداز کنراد را ببیند
[ترجمه گوگل]کمدین ویژه، Egidius، توسط پاپ فرستاده شد تا چشم انداز کنراد را ببیند
4. Yes. I was the class commissary in charge of studies.
[ترجمه ترگمان]آ ره من رئیس کلاس درس مطالعه بودم
[ترجمه گوگل]بله من دانشجوی کارشناسی کلاس های مطالعاتی بودم
[ترجمه گوگل]بله من دانشجوی کارشناسی کلاس های مطالعاتی بودم
5. Yes, I was the commissary in charge of activities.
[ترجمه ترگمان]بله، من مسئول فعالیت های فعالیت بودم
[ترجمه گوگل]بله، من عضو کمیساریای مسئول فعالیت بودم
[ترجمه گوگل]بله، من عضو کمیساریای مسئول فعالیت بودم
6. During my study is well, I have been commissary in charge of studies and class monitor.
[ترجمه ترگمان]در طول تحصیل من خوب است، من مامور تحقیقات و نظارت بر کلاس هستم
[ترجمه گوگل]در طول تحصیلاتم خوب است، من مسئول کارشناسی و نظارت کلاس هستم
[ترجمه گوگل]در طول تحصیلاتم خوب است، من مسئول کارشناسی و نظارت کلاس هستم
7. Yes. I was the class commissary in charge of studies ( recreational activities, physical culture, labour ).
[ترجمه ترگمان]بله من مسئول مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ فیزیکی، نیروی کار)بودم
[ترجمه گوگل]بله من خواسته کلاس مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ جسمانی، کار) بودم
[ترجمه گوگل]بله من خواسته کلاس مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ جسمانی، کار) بودم
8. I was the class commissary in charge of studies.
[ترجمه ترگمان]من رئیس کلاس درس مطالعه بودم
[ترجمه گوگل]من دانشجوی کارشناسی کلاس های مطالعاتی بودم
[ترجمه گوگل]من دانشجوی کارشناسی کلاس های مطالعاتی بودم
9. Commissary wagons with torn canvas covers rocked through the ruts.
[ترجمه ترگمان]گاری های Commissary با پوشش بریده شده از میان شیارها تکان می خورد
[ترجمه گوگل]واگن های کامبوج با بوم زبر پوشانده می شوند از طریق ران ها
[ترجمه گوگل]واگن های کامبوج با بوم زبر پوشانده می شوند از طریق ران ها
10. I was the class commissary in charge of studies ( recreational activities, physical culture, labour ).
[ترجمه ترگمان]من مسئول مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ فیزیکی، نیروی کار)بودم
[ترجمه گوگل]من خواسته کلاس مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ جسمانی، کار) بودم
[ترجمه گوگل]من خواسته کلاس مطالعات (فعالیت های تفریحی، فرهنگ جسمانی، کار) بودم
11. Sophomore year: Commissary in charge of organization of the League branch of the class.
[ترجمه ترگمان]سال Sophomore: Commissary مسئول سازمان شاخه لیگ دسته
[ترجمه گوگل]کارشناس سال دوم ساله که مسئولیت سازماندهی شعبه کلاس را دارد
[ترجمه گوگل]کارشناس سال دوم ساله که مسئولیت سازماندهی شعبه کلاس را دارد
12. Ding - ling was a commissary of the authors turning to revolutionary asceticism.
[ترجمه ترگمان]دینگ دینگ یک کمیسر از نویسندگان بود که تبدیل به ریاضت انقلابی شده بود
[ترجمه گوگل]دینگلینگ یک کامیون نویسندگان بود که به زرنگی انقلابی تبدیل شدند
[ترجمه گوگل]دینگلینگ یک کامیون نویسندگان بود که به زرنگی انقلابی تبدیل شدند
13. The lead reader on the platform is our commissary in charge of studies.
[ترجمه ترگمان]خواننده پیشرو بر روی سکو کمیسر ما در زمینه مطالعات است
[ترجمه گوگل]خواننده اصلی این پلت فرم، کمیساریای ما مسئول مطالعات است
[ترجمه گوگل]خواننده اصلی این پلت فرم، کمیساریای ما مسئول مطالعات است
14. Identification card commissary and exchange privileges for Medal of Honor recipients and their eligible dependents.
[ترجمه ترگمان]کمیسر کارت شناسایی و امتیازات مبادله برای دریافت مدال افتخار و وابستگان واجد شرایط آن ها
[ترجمه گوگل]مجوز کارت شناسایی و امتیازات تبادل برای دریافت کنندگان مدال افتخار و وابستگان واجد شرایط آنها
[ترجمه گوگل]مجوز کارت شناسایی و امتیازات تبادل برای دریافت کنندگان مدال افتخار و وابستگان واجد شرایط آنها
کلمات دیگر: