کلمه جو
صفحه اصلی

bringing up

انگلیسی به فارسی

بالا آوردن، مطرح کردن، پرورش دادن، فرهیختن، رشد دادن، پروردن


انگلیسی به انگلیسی

• educating, rearing (of children)

جملات نمونه

1. She's always bringing up her health problems.
[ترجمه ترگمان]او همیشه مشکلات سلامتیش را مطرح می کند
[ترجمه گوگل]او همیشه مشکلات سلامتی خود را به ارمغان می آورد

2. I was bringing up my three children as a single parent.
[ترجمه ترگمان] من سه تا بچه رو به عنوان یه پدر مجرد جمع می کردم
[ترجمه گوگل]من سه فرزندم را به عنوان یک والدین تکمیل کردم

3. It was amazing how my mother coped with bringing up three children on less than three pounds a week.
[ترجمه مریم] شگفت آور بود که چگونه مادرم با کمتر از دویست پوند درهفته از عهده ی بزرگ کردن سه بچه برآمد
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیز بود که چگونه مادرم با آوردن سه بچه در هفته کم تر از سه پوند در هفته از عهده آن برمی آمد
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز بود که مادرم با پرورش سه فرزند در کمتر از 3 پوند در هفته، مواجه شد

4. They face a myriad of problems bringing up children.
[ترجمه ترگمان]آن ها با هزاران مشکل بزرگ کردن کودکان مواجه هستند
[ترجمه گوگل]آنها با مشکلات فراوان فرزندان روبرو هستند

5. I really felt for her, bringing up her children alone.
[ترجمه ترگمان]من واقعا دلم برای او می سوخت و بچه هایش را تنها می آورد
[ترجمه گوگل]من واقعا برای او احساس کردم، تنها فرزندانم را به دنیا آوردم

6. It's no joke bringing up a child on your own.
[ترجمه ترگمان]این شوخی نیست که یه بچه رو با خودت میاری
[ترجمه گوگل]این شوخی نیست که فرزند شما را به خودش جلب کند

7. Bringing up a baby is undeniably hard work.
[ترجمه ترگمان]آوردن یک نوزاد بدون شک کار سخت است
[ترجمه گوگل]استخدام کردن کودک کار سختی است

8. Bringing up a family when you are unemployed is no picnic.
[ترجمه ترگمان]آوردن یک خانواده زمانی که بی کار هستید پیک نیک نیست
[ترجمه گوگل]وقتی بیکار هستید خانواده را بیرون آورید هیچ پیک نیک نیست

9. They have a laissez-faire approach to bringing up their children .
[ترجمه ترگمان]آن ها یک رویکرد هم کاری اقتصادی برای تربیت فرزندان خود دارند
[ترجمه گوگل]آنها یک رویکرد آزادانه برای پرورش فرزندان خود دارند

10. It's hard bringing up children alone.
[ترجمه ترگمان]آوردن بچه به تنهایی سخته
[ترجمه گوگل]سخت است که کودکان را به تنهایی پرورش دهیم

11. She faces the herculean task of bringing up four children single-handedly.
[ترجمه ترگمان]او با این کار دشوار می تواند هر چهار بچه را از خود دور کند
[ترجمه گوگل]او با وظیفه یونانی روبرو است که چهار فرزند را به تنهایی به دنیا آورد

12. She has successfully combined a career and bringing up a family.
[ترجمه ترگمان]او با موفقیت شغلی را ترکیب کرده و یک خانواده را بزرگ کرده است
[ترجمه گوگل]او با موفقیت یک حرفه و خانواده را به ارمغان آورده است

13. Bringing up six children is no picnic!
[ترجمه ترگمان]آوردن شش تا بچه دیگه پیک نیک نیست
[ترجمه گوگل]پرورش شش کودک بدون پیک نیک است!

14. She writes about the joys and heartaches of bringing up children.
[ترجمه ترگمان]درباره شادی ها و heartaches آوردن بچه ها می نویسد
[ترجمه گوگل]او در مورد شادی و دلمشغولی برای پرورش کودکان می نویسد

15. Bringing up a child alone should give you a sense of achievement.
[ترجمه ترگمان]آوردن یک کودک به تنهایی باید یک حس موفقیت به شما بدهد
[ترجمه گوگل]یک کودک تنها باید یک حس موفقیت را به شما بدهد

پیشنهاد کاربران

look after


کلمات دیگر: