کلمه جو
صفحه اصلی

commissioned


ماموریت دار، گماشته، بکارافتاده

انگلیسی به فارسی

سفارش داده شد، گماشتن، ماموریت دادن


انگلیسی به انگلیسی

• appointed, assigned, authorized, empowered

جملات نمونه

1. this painting was commissioned by queen victoria
این نقاشی را ملکه ی ویکتوریا سفارش داده بود.

2. The Ministry of Agriculture commissioned a study into low-input farming.
[ترجمه ...] وزارت زراعت تحقیقاتی را در مورد مزرعه کم درامد انجام داد
[ترجمه ترگمان]وزارت کشاورزی یک مطالعه در زمینه کشاورزی کم ورودی انجام داد
[ترجمه گوگل]وزارت زراعت به مطالعه در زمینه کشاورزی کم درآمد پرداخته است

3. She's commissioned an artist to paint her portrait/paint a portrait of her.
[ترجمه ترگمان]او یک هنرمند را مامور کرده است که پرتره خود را نقاشی کند و یک پرتره از او بکشد
[ترجمه گوگل]او یک هنرمند را به نقاشی پرتره اش تزریق کرده است

4. They commissioned an architect to design the new library.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک معمار را مامور طراحی کتابخانه جدید کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک معمار را برای طراحی کتابخانه جدید سفارش دادند

5. The newspaper commissioned a series of articles on the worst excesses of the fashion industry.
[ترجمه ترگمان]این روزنامه مجموعه ای از مقالات را در بدترین قسمت صنعت مد سفارش داد
[ترجمه گوگل]این روزنامه یک سری مقالات را در مورد بدترین غلطی از صنعت مد انجام داد

6. The report was commissioned from scientists in five countries.
[ترجمه ترگمان]این گزارش از دانشمندان در پنج کشور تهیه شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش توسط دانشمندان در پنج کشور انجام شده است

7. He was commissioned into the Royal Engineers.
[ترجمه ترگمان]او به مهندسان سلطنتی سفارش داده شد
[ترجمه گوگل]او به مهندسین سلطنتی سفارش داده شد

8. She's been commissioned to paint Jackson's portrait .
[ترجمه ترگمان]او قرار است پرتره جکسون را نقاشی کند
[ترجمه گوگل]او سفارش داده است که نقاشی جکسون را نقاشی کند

9. The report was commissioned by the Welsh Office.
[ترجمه ترگمان]این گزارش توسط دولت ولز تهیه شده است
[ترجمه گوگل]این گزارش توسط دفتر ولز سفارش داده شد

10. In 1942 the city commissioned war artist John Piper to paint its bombed cathedral.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۴۲، شهر به هنرمند جنگ، جان پیپر، دستور داد تا کلیسای بمب گذاری شده خود را رنگ کند
[ترجمه گوگل]در سال 1942، جان پیکر، هنرمند جنگی را برای ساختن کلیسای بمب گذاری کرد

11. My father commissioned a real estate agent to sell our house.
[ترجمه ترگمان]پدرم یه دلال معاملات املاک رو مامور کرده که خونه ما رو بفروشه
[ترجمه گوگل]پدرم یک نماینده املاک و مستغلات را برای فروش خانه ما سفارش داد

12. Macmillan commissioned her to illustrate a book by Spike Milligan.
[ترجمه ترگمان]Macmillan به او ماموریت داد تا کتابی را توسط اسپایک milligan نشان دهد
[ترجمه گوگل]مک میلین او را برای نشان دادن یک کتاب توسط Spike Milligan سفارش داد

13. The city commissioned a monument to commemorate the battle.
[ترجمه ترگمان]شهر بنای یادبود جنگ را نصب کرد
[ترجمه گوگل]این شهر یک بنای یادبود نبرد را به عهده داشت

14. He has been commissioned to write a history of the town.
[ترجمه ترگمان]به او ماموریت داده شده است که تاریخ شهر را بنویسد
[ترجمه گوگل]او سفارش کرده است که تاریخ شهر را بنویسد

15. Both commissioned and non-commissioned officers attended.
[ترجمه ترگمان]هر دو مامور مامور و غیر مامور در این مراسم شرکت داشتند
[ترجمه گوگل]هر دو مأمور و غیرمسئول حضور داشتند

پیشنهاد کاربران

ماموریت دادن

در خواست دادن، سفارش دادن

در دستور کار قرار دادن
شما به طور رسمی ترتیبی می دهید که کسی برای شما کاری انجام دهد.


کلمات دیگر: