کلمه جو
صفحه اصلی

bring into play

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to put into motion or effect.

• activate, set into motion, operate

جملات نمونه

1. A complex system of muscles is brought into play for each body movement.
[ترجمه ترگمان]یک سیستم پیچیده از ماهیچه ها برای هر حرکت بدن به وجود می آیند
[ترجمه گوگل]یک سیستم پیچیده عضلات برای هر جنبش بدن به بازی میرود

2. All the resources and staff available were brought into play to cope with the crisis.
[ترجمه ترگمان]تمام منابع و پرسنل موجود برای مقابله با این بحران آورده شدند
[ترجمه گوگل]تمام منابع و کارکنان در دسترس برای مقابله با بحران به کار گرفته شدند

3. Or could that most newly discovered of all scientific miracles, electricity, be brought into play?
[ترجمه ترگمان]یا ممکن است که به تازگی کشف همه معجزات علمی، الکتریسیته، به نمایش گذاشته شود؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانستید که بیشتر از همه معجزه های علمی، برق، کشف شود؟

4. An approach which tries to formulate how such knowledge is brought into play is speech act theory. sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]روشی که تلاش می کند تا مشخص کند چگونه این دانش چگونه به بازی تبدیل می شود، نظریه عمل گفتاری است فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]رویکردی که تلاش می کند فرموله شود که چطور چنین دانش به بازی می رسد، نظریه عمل گفتاری است فرهنگ لغت جمله

5. Of course, with the development of international monopoly capital and multinational companies, additional sources of power have been brought into play.
[ترجمه ترگمان]البته با توسعه سرمایه انحصار بین المللی و شرکت های چند ملیتی، منابع اضافی قدرت به نمایش گذاشته شده است
[ترجمه گوگل]البته، با توسعه سرمایه انحصاری بین المللی و شرکت های چند ملیتی، منابع اضافی قدرت به بازی معرفی شده است

6. Clapping the hands remains one of the most ancient gestures, bringing into play those eminently effective mechanisms.
[ترجمه ترگمان]از دست دادن دست ها یکی از the حالات است که به طور برجسته ای به صورت مکانیزم موثر درآمده است
[ترجمه گوگل]کف دست ها یکی از حرکات باستانی ترین ها است، که این مکانیسم ها را به شدت موثر می سازد

7. Indeed, it is not surprising that a member of this particular grammatical category should have been brought into play here.
[ترجمه ترگمان]در واقع تعجب آور نیست که یکی از اعضای این مقوله خاص دستوری باید به اینجا آورده شود
[ترجمه گوگل]در واقع، شگفت آور نیست که یک عضو از این دسته خاص دستوری باید در اینجا بازی کرد

8. Accordingly the full weight of the curial machine was now brought into play.
[ترجمه ترگمان]بدین ترتیب بار سنگینی ماشین curial به نمایش گذاشته شد
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب وزن کامل ماشین مجلسی در حال حاضر به بازی آورده شده است

9. This brings into play an area of training known as free sparring.
[ترجمه ترگمان]این موضوع باعث می شود که یک منطقه آموزشی به عنوان یک مشاجره آزاد معرفی شود
[ترجمه گوگل]این یک منطقه تمرین شناخته شده به عنوان اسپارینگ رایگان را به ارمغان می آورد

10. These spoke openly of ropes being thrown over high beams and tar and feathers brought into play.
[ترجمه ترگمان]این حرف آشکارا از طناب آویزان بود که بر تیره ای بلند و قیر و پره ای بزرگ پرتاب می شد
[ترجمه گوگل]اینها به طور آشکارا از طنابهای پرتاب شده بر روی پرتوهای بالا و قیر و پرها به بازی پرداختند

11. Successive rounds of screening bring into play more criteria until the short list is reached.
[ترجمه ترگمان]دور بعدی غربالگری باعث وارد کردن معیارهای بیشتر تا زمانی که لیست کوتاه حاصل شود، وارد می کنند
[ترجمه گوگل]دوران متوالی از غربالگری تا زمانی که فهرست کوتاهی به دست می آید، معیارهای بیشتری را به دست می آورند

12. These two events provide an opportunity to bring into play the other Aalborg values: Wide Prospects and diversity.
[ترجمه ترگمان]این دو رویداد فرصتی را برای وارد کردن سایر مقادیر آلبورگ فراهم می کنند: چشم انداز و تنوع گسترده
[ترجمه گوگل]این دو رویداد فرصتی برای به دست آوردن اهداف دیگر آلبالگ را فراهم می کنند چشم انداز و تنوع گسترده

13. Under the globalize background, how to bring into play to the function of rural education better?
[ترجمه ترگمان]تحت سابقه globalize، چطور می تواند نقش آموزش روستایی را بهتر کند؟
[ترجمه گوگل]در زیر زمینه جهانی سازی، چگونه می توان به عملکرد آموزش و پرورش روستایی بهتر رسید؟

14. Many people persuade me to bring into play the special skill and arrange Longmen battle array.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم مرا قانع می کنند که با مهارت خاصی بازی کنند و آرایش رزمی را ترتیب دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم من را متقاعد می کنند مهارت خاصی را به دست بیاورند و آرایه نبرد Longmen را ترتیب دهند

15. Yuanyuan, you'd better bring into play your strong point later.
[ترجمه ترگمان]خوب، پس بهتر است بعدا تصمیم قوی خود را اجرا کنی
[ترجمه گوگل]Yuanyuan، شما بهتر می توانید به بازی نقطه قدرت خود را بعدا

پیشنهاد کاربران

If something comes into play, it starts to have a use or an effect in a particular situation, and if it is brought into play, it is given a use or an effec

به کار گرفتن


به کار انداختن - فعال کردن

فرهنگ هزاره:

bring sth into play

وارد میدان کردن. وارد معرکه کردن
دخالت دادن، به کار گرفتن


کلمات دیگر: