کلمه جو
صفحه اصلی

commander in chief


فرمانده (عملیات رزمی ویژه یا جبهه ی به خصوصی از نبرد)، فرمانده کل قوا، سر فرمانده، سپهسالار، (امریکا) رییس جمهور

انگلیسی به فارسی

فرمانده کل قوا، سر فرمانده، سپه‌سالار، (آمریکا) رئیس جمهور


فرمانده (عملیات رزمی ویژه یا جبهه‌ی به‌خصوصی از نبرد)


فرمانده ارشد، سپهبد، فرمانده، خیلباش، سردار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: commanders in chief
(1) تعریف: (often caps.) the person in charge of all the armed forces of a nation.

(2) تعریف: an officer in charge of a particular armed force.

• leader of military forces, highest-ranking military official
a commander-in-chief is an officer in charge of all the forces in a particular area.

جملات نمونه

1. The Queen is Commander in Chief of the British armed forces.
[ترجمه ترگمان]ملکه فرمانده نیروهای مسلح بریتانیا است
[ترجمه گوگل]ملکه فرمانده نیروهای مسلح انگلیس است

2. Her commander in chief is the greatest and most powerful man in the world.
[ترجمه ترگمان]فرمانده کل او بزرگ ترین و قدرتمندترین مرد دنیا است
[ترجمه گوگل]فرمانده ارشد او بزرگترین و قوی ترین مرد جهان است

3. He had to do something for the commander in chief.
[ترجمه ترگمان]او مجبور بود کاری برای فرمانده کل انجام دهد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود چیزی را برای فرمانده ارشد انجام دهد

4. They also may target his qualifications as commander in chief and past opposition to balanced-budget amendments and Social Security reform ideas.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین ممکن است صلاحیت خود را به عنوان فرمانده کل و مخالف گذشته با اصلاحات بودجه متوازن و ایده های اصلاح امنیت اجتماعی هدف قرار دهند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین می توانند مدارک خود را به عنوان فرمانده کل قوا و مخالفت گذشته با اصلاحات بودجه متعادل و ایده های اصلاحات اجتماعی ارائه دهند

5. Today he is commander in chief of the Khmer Rouge guerrilla army.
[ترجمه ترگمان]امروز او فرمانده ارتش چریکی Khmer Rouge است
[ترجمه گوگل]امروز او فرمانده ارشد ارتش چریکی سرخ است

6. The Commander in Chief visited the island personally, and took steps toward strengthening the defense facilities and fortification.
[ترجمه ترگمان]فرمانده فرمانده شخصا از جزیره بازدید کرد و برای تقویت استحکامات دفاعی و استحکامات بالا رفت
[ترجمه گوگل]فرمانده کل ارتش شخصا از این جزیره بازدید کرد و گام هایی را برای تقویت امکانات دفاعی و تقویت قدم برد

7. Lahoud, formerly commander in chief of the army, uses officers he has appointed to key posts as his power base.
[ترجمه ترگمان]لحود، که سابقا فرمانده ارتش بود، از افسرانی استفاده می کند که برای پست های کلیدی به عنوان پایگاه قدرت خود منصوب کرده است
[ترجمه گوگل]لاهود، که قبلا فرمانده ارشد ارتش بود، از افسرانی که به عنوان پایگاه اصلی خود به پست های کلیدی منصوب کرده اند، استفاده می کند

8. Commander in Chief Anqieluodi also expresses commending to the team.
[ترجمه ترگمان]فرمانده ارشد Anqieluodi نیز از این تیم قدردانی می کند
[ترجمه گوگل]فرمانده ارشد Anqieluodi همچنین به تیم تسلیت می گوید

9. The commander in chief specially lets the pantry arrange a silverfish thick soup, do you see to still make?
[ترجمه ترگمان]فرمانده کل مخصوصا اجازه می دهد که یک سوپ کلفت silverfish را مرتب کند، آیا می بینید که هنوز زنده است؟
[ترجمه گوگل]فرمانده ارشد به ویژه اجازه می دهد که انباری یک سوپ ضخیم نقره ای را مرتب کند، آیا هنوز هم می بینید؟

10. And as Lord Kitchener, Commander in Chief of the British Army, began fashioning the trench coat—then referred to simply as a “Burberry”—the place of this clothing item in society was sealed.
[ترجمه ترگمان]و همانطور که لرد Kitchener، فرمانده کل ارتش بریتانیا، با عنوان \"Burberry\" شروع به کار کرد و سپس به سادگی به عنوان \"Burberry\" یاد کرد - جایی که این مورد لباس در جامعه مهر و موم شده بود
[ترجمه گوگل]و به عنوان Lord Kitchenner، فرمانده ارشد ارتش بریتانیا، شروع به ساخت کت چوبه دار کرد و سپس به سادگی به عنوان 'Burberry' اشاره کرد - محل این آیتم لباس در جامعه مهر و موم شده بود

11. As Commander in Chief, I ended our combat mission last year and pledged to keep our commitment to remove all our troops by the end of 20
[ترجمه ترگمان]به عنوان فرمانده کل، من سال گذشته ماموریت رزمی خود را به پایان رساندم و قول دادم که تعهد خود را برای حذف همه نیروهای ما تا پایان ۲۰ ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]به عنوان فرمانده کل، من در سال گذشته ماموریت رزمی خود را به پایان رسانده و قول دادیم که تعهد ما را در مورد حذف تمام نیروهای ما تا پایان 20

12. In The U. S. the president is the commander in chief.
[ترجمه ترگمان]در ایالات زیر اس رئیس جمهور فرمانده کل است
[ترجمه گوگل]در U S رئیس جمهور فرمانده ارشد است

13. Commander in Chief confidence Man Manbing said that Durante will return the young vanguard position.
[ترجمه ترگمان]Man Manbing، فرمانده بخش اعتماد به نفس، گفت که Durante وضعیت پیشرو جوان را بازخواهد گرداند
[ترجمه گوگل]مامور Manming، فرمانده کل ارتش، گفت که دورانت موقعیت جبهه جوان را برمی گرداند

14. In his first imbroglio, the commander in chief found himself trapped between gay-rights activists and his own Joint Chiefs of Staff.
[ترجمه ترگمان]در اولین سخنرانی خود، فرمانده کل خود را در دام فعالان حقوق همجنس گرا و روسای ستاد مشترک خود یافت
[ترجمه گوگل]در اولین حمله خود، فرمانده ارشد خود را در میان فعالان همجنسگرایان و فرماندهان ستاد مشترک خود گرفت

He replaced Rommel as the commander in chief of the western front.

او به‌جای رمل فرمانده جبهه‌ی باختر شد.


پیشنهاد کاربران

فرمانده کل قوا

فرمانده کل نیروهای مسلح


کلمات دیگر: