کلمه جو
صفحه اصلی

reversal


معنی : برگشت، نقض، واژگونی، واژگون سازی
معانی دیگر : برگشت (معمولا در جهت بدشانسی یا مخالف خیر و صلاح)، بدبیاری، وارونگی، واژگونگی، نگون بختی، حرکت یا چرخش معکوس، وارونسازی، نق­

انگلیسی به فارسی

واژگونی، برگشت، نقض، واژگون سازی


نقض، برگشت، واژگون سازی، واژگونی


برگشت، واژگونی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an incident or event that causes progress to stop or losses to occur; setback.
مشابه: down, reverse

(2) تعریف: the act of reversing or state of being reversed.
مشابه: about-face, double, reaction, reverse, undoing

- His reversal of his decision surprised everyone.
[ترجمه ترگمان] واژگونی تصمیم او همه را شگفت زده کرد
[ترجمه گوگل] معکوس کردن تصمیم او همه را متعجب کرد

(3) تعریف: the changing of a verdict on appeal by a higher court.

• act or instance of overturning, inversion, act or instance of reversing
when there is a reversal of a process or policy, it is changed to the opposite process or policy.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] وارونی
[مهندسی گاز] عکس، معکوس
[زمین شناسی] واژگونی، معکوس - رجوع شود به geomagnetic reversal (واژگونی زمین مغناطیسی).
[حقوق] نقض (حکم دادگاه نخستین)، عدول، لغو، برگشت
[نساجی] عکس - معکوس
[ریاضیات] معکوس، وارونی، برگشت، واژگون سازی، واژگونی، نقض
[آمار] برگشت

مترادف و متضاد

برگشت (اسم)
tergiversation, reprise, return, repercussion, backstroke, relapse, regression, regress, reflux, reversal, turnover, revert, coming back, recrudescence, regurgitation, retrogression, refluence, upturn

نقض (اسم)
violation, reversal, contravention

واژگونی (اسم)
overset, upset, reversal, eversion, overturn

واژگون سازی (اسم)
reversal, eversion

about-face


Synonyms: annulment, backpedaling, cancellation, change in direction, doubleback, repeal, rescinding, retraction, switch, turnabout, turnaround, U-turn, volte-face


جملات نمونه

1. the reversal of fortune
واژگونی بخت و اقبال

2. the reversal of rotation
وارونسازی چرخش

3. The government suffered a total reversal of fortunes last week.
[ترجمه ترگمان]دولت هفته گذشته دچار تغییر کلی ثروت ها شد
[ترجمه گوگل]در هفته گذشته، دولت به طور کامل از وضعیت ثروت رنج می برد

4. Some Internet firms have suffered a painful reversal of fortune .
[ترجمه Sina] بسیاری از شرکت ها و موسسات اینترتی از وضعیت بد اقتصادی رنج میبرند ( قبلا وضعیت آن ها خوب بوده اما اکنون تغییر کرده است )
[ترجمه ترگمان]برخی از شرکت های اینترنتی از برگشت دردناکی از ثروت رنج برده اند
[ترجمه گوگل]برخی از شرکت های اینترنتی دچار تغییر غلط ثروت شده اند

5. This represents an apparent reversal of previous US policy.
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده بازگشت آشکار سیاست قبلی ایالات متحده است
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده تغییر ظاهری سیاست قبلی ایالات متحده است

6. The company's financial problems were only a temporary reversal.
[ترجمه ترگمان]مشکلات مالی این شرکت تنها یک برگشت موقت بودند
[ترجمه گوگل]مشکلات مالی این شرکت فقط یک معکوس موقت بود

7. The company suffered a great reversal of fortunes when public taste changed.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ذوق عمومی تغییر کرد، این شرکت دچار تغییر بزرگ ثروت ها شد
[ترجمه گوگل]وقتی طعم و مزه مردم تغییر کرد، شرکت تغییرات بزرگی در پیش گرفت

8. It's a complete role reversal / reversal of roles .
[ترجمه ترگمان]این کاملا برگشت \/ برگشت نقش ها است
[ترجمه گوگل]این یک نقش کامل تغییر / تغییر نقش است

9. This reversal would have been practically impossible under Gats.
[ترجمه ترگمان]این جابه جایی، عملا غیر ممکن بود
[ترجمه گوگل]این معکوس تحت Gats عملا غیرممکن بود

10. Such a complete reversal of her usual immunity only served to strip her of every vestige of confidence.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، فقط مصونیت کامل او فقط برای آن بود که او را از هرگونه اعتماد به نفسی تازه کند
[ترجمه گوگل]چنین انحرافی کامل از مصونیت معمول او تنها به او اجازه می دهد از هر دستاورد اعتماد به نفس استفاده کند

11. Was the news of financial reversal enough to explain his uncharacteristic outburst?
[ترجمه ترگمان]آیا خبر of مالی کافی بود تا outburst غیر معمول خود را توضیح دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا خبر از تغییر مالی به اندازه کافی برای توضیح وقایع ناخوشایند او بود؟

12. Only this time, it was almost a complete reversal of form by each.
[ترجمه ترگمان]فقط این بار تقریبا یک وارونگی کامل از هر یک بود
[ترجمه گوگل]فقط این بار، تقریبا یک تغییر کامل از فرم توسط هر یک بود

13. That transfer led to a reversal of scientific, philosophic, religious, political and economic beliefs.
[ترجمه ترگمان]این انتقال منجر به برگشت عقاید فلسفی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد
[ترجمه گوگل]این انتقال منجر به معکوس عقاید علمی، فلسفی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی شد

14. The opening of telecommunications markets represents a huge reversal.
[ترجمه ترگمان]باز کردن بازارهای دور از راه دور، برگشت بزرگی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]افتتاح بازار های ارتباطات راه دور نشان دهنده یک حرکت بزرگ است

the reversal of fortune

واژگونی بخت و اقبال


In spite of early reversals, he finally succeeded.

با وجود بدبیاری‌های اولیه در پایان کار موفق شد.


the reversal of rotation

وارونسازی چرخش


پیشنهاد کاربران

شکست

تبدیل


Reversal of Fortune
یعنی وضعیت اقتصادی که قبلا عالی و مساعد بوده ، اما الان با مشکل مواجه شده است ،

ادبار
بداقبالی
بدشانسی
بخت برگشتگی
ابطال
لغو
فسخ

رفع

برگشت. شکست

وارونه

تغییر رویکرد


کلمات دیگر: