کلمه جو
صفحه اصلی

blinding


معنی : خیره کننده
معانی دیگر : خرده سنگپاشى، پر کردن چشمه ها، کور کردن( در چاهها)، کورکننده، صافکارى عمران : صیقل کارى ساختمان معمارى : کور کردن علوم نظامى : کور کردن

انگلیسی به فارسی

چشمک زدن، خیره کننده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: emitting or reflecting a powerful bright light; dazzling.
مشابه: glaring

- the blinding sun on the water
[ترجمه ترگمان] آفتاب کور کننده روی آب،
[ترجمه گوگل] خورشید خیره کننده بر روی آب

(2) تعریف: having such swiftness, brilliance, or the like as to amaze, confuse, or dazzle.

- the skater's blinding speed
[ترجمه ترگمان] سرعت کور کننده اسکیت باز می شود
[ترجمه گوگل] سرعت خیره کننده اسکیدر
اسم ( noun )
مشتقات: blindingly (adv.)
• : تعریف: the act of causing to be blind.

• shining profoundly, causing inability to see
layer of sand or fine gravel
a blinding light is extremely bright.
you use blinding to emphasize that something is very clear, but may stop you from seeing other things.
see also blind.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پرکردن منافذ سطحی - صافکاری - لیسه ای کردن - خرده سنگپاشی - پرکردن چشمه ها - صیقل کاری - کورکردن
[نساجی] کاهش غیر مطلوب شفافیت الیاف در اثر شستشو و رنگرزی
[معدن] گرفتگی چشمه سرند (دانه بندی)
[آب و خاک] کور کردن

مترادف و متضاد

خیره کننده (صفت)
flaring, blinding, dazzling

جملات نمونه

1. the blinding light of the cars
نور خیره کننده ی ماشین ها

2. we began our hike in a blinding blizzard
در بوران کورکننده ای پیاده روی خود را آغاز کردیم.

3. He emerged from the tunnel into blinding sunlight.
[ترجمه ترگمان]از تونل بیرون آمد و نور آفتاب کور کننده را دید
[ترجمه گوگل]او از تونل به نور خیره کننده خیره شد

4. There was loud bang and a sudden blinding light.
[ترجمه ترگمان]صدای بنگ بلندی به گوش رسید و نور خیره کننده ای پدیدار شد
[ترجمه گوگل]انفجار با صدای بلند و نور ناگهانی خیره کننده بود

5. The doctor worked busily beneath the blinding lights of the delivery room.
[ترجمه ترگمان]دکتر در زیر نور کور کننده اتاق زایمان مشغول کار بود
[ترجمه گوگل]دکتر مشغول کار کردن در زیر چراغ های خیره کننده اتاق تحویل کار کرد

6. I struggled back to the hut through blinding rain.
[ترجمه ترگمان]تقلا کردم تا از میان باران کور کننده به کلبه برگردم
[ترجمه گوگل]من از طریق باران های آفتابی به خانه برگشتم

7. The sunlight is white and blinding, throwing hard-edged shadows on the ground.
[ترجمه ترگمان]نور خورشید سفید و کور کننده است و سایه های سختی بر روی زمین می افکند
[ترجمه گوگل]نور خورشید سفید و خیره کننده است، سایه های سخت و مبهم روی زمین را پرتاب می کند

8. We screwed up our eyes against the blinding glare from the searchlights.
[ترجمه ترگمان]ما چشم هامون رو به نور کور کننده چراغ searchlights انداختیم
[ترجمه گوگل]ما چشمانمان را در برابر تابش خیره کننده از پروژکتورها پیچیدیم

9. The sun hit the windscreen, momentarily blinding him.
[ترجمه ترگمان]آفتاب به شیشه پنجره می خورد و یک لحظه او را کور می کرد
[ترجمه گوگل]خورشید به شیشه ی پنجره ضربه زد، لحظه ای او را خیره کرد

10. His thoughts were abruptly cut off by a blinding flash of pain.
[ترجمه ترگمان]ناگهان برق کور کننده ای از افکارش خارج شد
[ترجمه گوگل]افکار او ناگهان با یک فلاش دردناک قطع شد

11. We had a blinding day out in London last Saturday.
[ترجمه ترگمان]شنبه گذشته یک روز کور کننده ای در لندن داشتیم
[ترجمه گوگل]روز شنبه روز لندن در لندن بود

12. Did you hear her effing and blinding at him?
[ترجمه ترگمان]صدای من و کور کننده اونو شنیدی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما او را می شنوید و خیره کننده به او؟

13. Suddenly I had a blinding flash of inspiration.
[ترجمه ترگمان]ناگهان فکری کور کننده به ذهنم رسید
[ترجمه گوگل]ناگهان یک فلاش درخشان از الهام گرفتم

14. There was a blinding flash and the whole building shuddered.
[ترجمه ترگمان]برقی کور کننده درخشید و تمام ساختمان به لرزه افتاد
[ترجمه گوگل]یک فلاش خیره کننده وجود داشت و کل ساختمان خفه شد

پیشنهاد کاربران

شدید، قوی

در رابطه با نور، نور خیلی زیاد و کور کننده


کلمات دیگر: