1. to regulate a clock
ساعت را میزان کردن
2. a law to regulate the activities of banks
قانونی برای منظم کردن فعالیت بانک ها
3. the power to regulate commerce shall not be qualified in any way
اختیار تنظیم (امور) بازرگانی به هیچ وجه قابل تعدیل نیست.
4. he asked students to regulate their conduct
از دانشجویان خواست که رفتار خود را اصلاح کنند.
5. is it the government's duty to regulate the country's industries?
آیا وظیفه ی دولت سامان دادن به صنایع کشور است ؟
6. You can regulate the temperature in the house by adjusting the thermostat.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با تنظیم ترموستات دمای خانه را تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]با تنظیم ترموستات می توانید درجه حرارت را در خانه تنظیم کنید
7. Police can invoke the law of trespass to regulate access to these places.
[ترجمه ترگمان]پلیس می تواند از قانون اجازه ورود به این مکان ها استفاده کند
[ترجمه گوگل]پلیس می تواند از قانون مجازات برای تنظیم دسترسی به این مکان ها استفاده کند
8. We must try our best to regulate our expenditure.
[ترجمه ترگمان]ما باید تلاشمون رو بکنیم تا هزینه ها رو تنظیم کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید تلاش کنیم که هزینه هایمان را تنظیم کنیم
9. Fighting is to start at 5 o'clock. Please regulate your watch.
[ترجمه ترگمان]جنگیدن در ساعت ۵ شروع می شود لطفا ساعت خود را تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]مبارزه باید در ساعت 5 شروع شود لطفا ساعت را تنظیم کنید
10. Efforts were made to regulate the conduct of crowds at football games.
[ترجمه ترگمان]تلاش هایی برای منظم کردن رفتار مردم در بازی های فوتبال صورت گرفت
[ترجمه گوگل]تلاش برای تنظیم رفتار جمعیت در بازی های فوتبال انجام شد
11. This system can regulate the temperature of the room.
[ترجمه ترگمان]این سیستم می تواند دمای اتاق را تنظیم کند
[ترجمه گوگل]این سیستم می تواند درجه حرارت اتاق را تنظیم کند
12. The AA called for laws to regulate clamping firms.
[ترجمه ترگمان]AA خواستار قوانینی شد که شرکت ها را تحت فشار قرار دهد
[ترجمه گوگل]AA خواستار قوانین برای تنظیم شرکت های گیره می باشد
13. People sweat to regulate their body heat.
[ترجمه ترگمان]مردم عرق بدن خود را منظم می کنند
[ترجمه گوگل]مردم برای تنظیم گرما بدن خود عرق می کنند
14. We ought to regulate our daily life.
[ترجمه ترگمان]باید زندگی روزمره مون رو تنظیم کنیم
[ترجمه گوگل]ما باید زندگی روزمرهمان را تنظیم کنیم
15. Its role is to oversee and regulate the activities of the different financial institutions.
[ترجمه ترگمان]نقش آن نظارت و نظارت بر فعالیت های موسسات مالی مختلف است
[ترجمه گوگل]نقش آن نظارت و تنظیم فعالیت های موسسات مختلف مالی است
16. Jay knew how to regulate the flow, to ask questions, to make suggestions, to focus and direct our energy.
[ترجمه ترگمان]جی می دانست چطور جریان را تنظیم کند، سوالاتی بپرسد، تا پیشنهادها را مطرح کند، تمرکز کند و انرژی ما را هدایت کند
[ترجمه گوگل]جی می دانست که چگونه جریان را تنظیم می کند، سؤال می کند، پیشنهاد می دهد، انرژی خود را تمرکز و هدایت کند
17. State authorities attempting to regulate youth culture are seen as little more than parent substitutes.
[ترجمه ترگمان]مقامات دولتی که تلاش می کنند فرهنگ جوانان را منظم کنند بیشتر از جایگزین های والد دیده می شوند
[ترجمه گوگل]مقامات دولتی که تلاش می کنند فرهنگ جوانان را تنظیم کنند، کمی کمتر از جایگزین های والدین هستند
18. If Congress has the power to regulate it, that power must be exercised whenever the subject exists.
[ترجمه ترگمان]اگر کنگره قدرت تنظیم آن را داشته باشد، هر زمان که سوژه وجود داشته باشد، قدرت باید اعمال شود
[ترجمه گوگل]اگر کنگره قدرت تنظیم آن را داشته باشد، هر زمان که موضوع وجود داشته باشد، باید از آن استفاده شود