کلمه جو
صفحه اصلی

pump


معنی : تلمبه، تلمبه زنی، صدای تلمبه، تپ تپ، تپش، سر و گوش آب دادن، با تلمبه خالی کردن، با تلمبه باد کردن، تلمبه زدن
معانی دیگر : پمپ، (آبگونه را با تلمبه) بالا آوردن، روان کردن، پمپ کردن، (معده) شستشو دادن، (قلب) تپیدن، زدن، راندن (خون)، مورد پرسش قرار دادن، اطلاعات از کسی بیرون کشیدن، بودجه دادن، پول زیاد صرف کاری کردن، (عامیانه) قلب، (تایر و غیره را با تلمبه) باد کردن، (بنزین) زدن، بالا و پایین رفتن، جهش و واجهش کردن، تکان دادن، (فیزیک) انرژی دادن (به ذرات اتمی یا الکترون های لیزر و غیره)، (فوتبال امریکایی - بسکتبال) تظاهر به پاس دادن کردن، (زنانه) کفش پاشنه بلند (بدون بند یا قلاب)، کفش بی بند

انگلیسی به فارسی

تلمبه، تلمبه زنی، صدای تلمبه، تپش، تپ تپ، باتلمبه خالی کردن، باتلمبه بادکردن، تلمبه زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a mechanical or biological device for compressing a fluid or gas, or moving it from one place to another, esp. through pipes or the like.

- The water pump operates to fill up this tank.
[ترجمه ترگمان] پمپ آب برای پر کردن این تانک کار می کند
[ترجمه گوگل] پمپ آب برای پر کردن این مخزن عمل می کند
- I pulled up my car to the gas pump.
[ترجمه ترگمان] ماشینم رو از پمپ بنزین برداشتم
[ترجمه گوگل] من ماشین خود را به پمپ گاز بردم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: pumps, pumping, pumped
(1) تعریف: to move or compress (a fluid or gas) using or as if using a pump.

- We pumped the water from the flooded basement.
[ترجمه ترگمان] ما آب را از زیرزمین سیل زده pumped
[ترجمه گوگل] ما از آب زیرزمین آب گرفتیم
- Teenage boys often pumped gasoline at service stations to make money in those days.
[ترجمه ترگمان] پسران نوجوان اغلب در ایستگاه های خدماتی بنزین می زنند تا در آن روزها پول بگیرند
[ترجمه گوگل] پسران نوجوان اغلب بنزین را در ایستگاه های خدمات پمپاژ می کنند تا در آن روز پول کسب کنند

(2) تعریف: by using a pump, to take away a fluid from (often fol. by out).

- We pumped the tank dry.
[ترجمه ترگمان] مخزن را خشک کردیم
[ترجمه گوگل] ما مخزن را خشک کردیم

(3) تعریف: to cause to fill with gas by using a pump (often fol. by "up").

- She pumped up her volleyball.
[ترجمه ترگمان] اون والیبال خودش رو بالا میاره
[ترجمه گوگل] او والیبال خود را پمپ کرد

(4) تعریف: to move with a rapid, repetitive back-and-forth or up-and-down motion.

- He pumped the brake pedal to test the brakes.
[ترجمه ترگمان] او پدال ترمز را فشار داد تا ترمزها را امتحان کند
[ترجمه گوگل] او برای تست ترمز پدال ترمز را پمپ کرد

(5) تعریف: to discharge from or as if from a pump.

- This machine will pump water from the basement if there is a heavy rain.
[ترجمه ترگمان] این ماشین اگر باران شدیدی ببارد، آب را از زیرزمین پمپ می کند
[ترجمه گوگل] اگر باران سنگین باشد، این دستگاه آب را از زیرزمین پمپ می کند

(6) تعریف: to try persistently or subtly to get (someone) to reveal information, gossip, or the like.

- He pumped her for information about the potential job opening.
[ترجمه ترگمان] او برای کسب اطلاعات در مورد باز کردن کار بالقوه، او را پمپ کرد
[ترجمه گوگل] او برای کسب اطلاعات در مورد فرصت های شغلی بازنشسته او را پمپ کرد

(7) تعریف: of cells, to move (molecules or ions) in an energy-inefficient direction.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: pumplike (adj.), pumper (n.)
(1) تعریف: to use a pump.

- The boat was filled with water and we had no choice but to pump.
[ترجمه ترگمان] کشتی از آب پر شده بود و ما چاره ای جز تلمبه زدن نداشتیم
[ترجمه گوگل] قایق با آب پر شده بود و ما هیچ انتخابی نداشتیم جز پمپاژ

(2) تعریف: to move or compress a fluid or gas using or as if using a pump.

(3) تعریف: to make a rapid, repetitive back-and-forth or up-and-down motion.

(4) تعریف: of a fluid, to emerge in a stream or in spurts.
اسم ( noun )
• : تعریف: a simple, relatively low-heeled women's shoe without buckles, laces, or the like.

- She found a pair of nice, white pumps to go with her wedding dress.
[ترجمه ] او یک جفت پمپ زیبا و سفید برای همراهی با لباس عروسش پیدا کرد.
[ترجمه ترگمان] او یک جفت کفش قشنگ و سفید برای رفتن با لباس عروسی پیدا کرد
[ترجمه گوگل] او یک جفت پمپ خوب و سفید را پیدا کرد تا با لباس عروسی اش برود

• machine used to move liquids by suction; one instance of moving liquid by suction; low cut shoe
draw out or move with a pump; inflate, fill with gas
a pump is a machine or device used to force a liquid or gas to flow in a particular direction.
a pump is also a device for bringing water to the surface from below the ground.
a pump is also a device that you use to force air into something, especially into the tyre of a vehicle.
a petrol pump is a machine with a hose attached to it from which you can fill a car with petrol.
pumps are canvas shoes with flat rubber soles which people wear for sports and leisure.
to pump a liquid or gas in a particular direction means to force it to flow in that direction, using a pump.
to pump water, oil, or gas means to get a supply of it from below the ground, using a pump.
if you pump money or energy into something, you put a lot of money or energy into it; an informal use.
if you pump someone about something, you keep asking them questions in order to get information; an informal use.
to pump a liquid or gas out means to remove it from a place by forcing it to flow in a particular direction, using a pump.
if a doctor pumps out someone's stomach, he or she removes the contents of the stomach using a pump, because the person has swallowed poison or taken an overdose of drugs.
to pump things out means to produce or supply them continually in large amounts; an informal use.
if you pump up something such as a tyre, you fill it with air, using a pump.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] تلمبه - پمپ - تلمبه زدن
[مهندسی گاز] تلمبه، تلمبه کردن، تلمبه زدن
[نساجی] تلمبه - پمپ
[معدن] تلمبه (آبکشی)

مترادف و متضاد

تلمبه (اسم)
ram, pump

تلمبه زنی (اسم)
pump

صدای تلمبه (اسم)
pump

تپ تپ (اسم)
thud, pump

تپش (اسم)
flurry, oscillation, beat, palpitation, pulse, throb, pulsation, pant, pump, tremor, ictus, tremour, pitter-patter

سروگوش آب دادن (فعل)
sound, query, pry, feel out, ferret out, pump

با تلمبه خالی کردن (فعل)
pump

با تلمبه باد کردن (فعل)
pump

تلمبه زدن (فعل)
pump

draw or push out


Synonyms: bail out, blow up, dilate, distend, draft, drain, draw, draw off, drive, drive out, elevate, empty, force, force out, inflate, inject, pour, push, send, siphon, supply, swell, tap


question relentlessly


Synonyms: cross-examine, draw out, give the third degree, grill, interrogate, probe, query, question, quiz, worm out of


Antonyms: answer, reply


جملات نمونه

They pump the oil from the well to the refinery.

نفت را از چاه تا پالایشگاه پمپ می‌کنند.


1. pump iron
(برای ورزش) هالتر یا وزنه یا دمبل بلند کردن

2. pump up
1- (تایر و غیره) باد کردن 2- پراز باد غرور کردن

3. a pump brake
دسته ی (اهرم) تلمبه

4. they pump the oil from the well to the refinery
نفت را از چاه تا پالایشگاه پمپ می کنند.

5. we pump the water out of the well
آب را با تلمبه از چاه می کشیم.

6. a bicycle pump
تلمبه ی دوچرخه

7. a foot pump
تلمبه ی پایی

8. a special pump sucks the moisture from the cloth
تلمبه ویژه رطوبت پارچه را می کشد.

9. a water pump
تلمبه ی آب

10. he primed the pump by pouring in water until the suction was established
او آب در داخل تلمبه ریخت تا عمل مکیدن برقرار شود و تلمبه به کار بیافتد.

11. to compare the heart to a pump
قلب را به تلمبه ای تشبیه کردن

12. Our latest machine can pump a hundred gallons a minute.
[ترجمه ترگمان]آخرین ماشین ما میتونه یه دقیقه صد گالن آب بده
[ترجمه گوگل]آخرین ماشین ما می تواند یک صد گالون یک دقیقه پمپ کند

13. A bicycle pump puts air into the tires.
[ترجمه ترگمان]یک پمپ دوچرخه هوا را به لاستیک ها وارد می کند
[ترجمه گوگل]یک پمپ دوچرخه هوا را به لاستیک می اندازد

14. There is something wrong with the pump. It must have been clogged up with dirt again.
[ترجمه ترگمان] اون تلمبه یه مشکلی داره باید دوباره با خاک مسدود شده باشه
[ترجمه گوگل]چیزی با پمپ وجود دارد باید مجددا مسدود شده باشد

15. If we can pump all the water out, we can save the ship from sinking.
[ترجمه ترگمان]اگر بتوانیم همه آب را پمپ کنیم، می توانیم کشتی را از غرق شدن نجات دهیم
[ترجمه گوگل]اگر ما بتوانیم تمام آب را پمپ کنیم، می توانیم کشتی را از غرق شدن نجات دهیم

16. We couple the pump with the engine.
[ترجمه ترگمان]ما پمپ را با موتور روشن می کنیم
[ترجمه گوگل]ما پمپ را با موتور متصل می کنیم

17. The mechanics of the pump are very old.
[ترجمه ترگمان]مکانیک پمپ خیلی کهنه است
[ترجمه گوگل]مکانیک پمپ بسیار قدیمی است

18. Here is an old - fashioned pump for drawing water from a well.
[ترجمه ترگمان]اینجا یک پمپ قدیمی برای آب کشیدن آب از چاه است
[ترجمه گوگل]در اینجا یک پمپ قدیمی برای طراحی آب از چاه است

19. The function of the heart is to pump blood through the body.
[ترجمه ترگمان]وظیفه قلب پمپ کردن خون از طریق بدن است
[ترجمه گوگل]عملکرد قلب این است که خون را از طریق بدن پمپ کنید

20. I tried to pump up my back tyre.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم از لاستیک عقب اتومبیل بالا بروم
[ترجمه گوگل]من سعی کردم پمپ پشت خودم رو بپوشم

21. The pump sucked water from the basement.
[ترجمه ترگمان]آب از زیر زمین آب را مکیده
[ترجمه گوگل]پمپ آب را از زیرزمین مکیده است

We pump the water out of the well.

آب را با تلمبه از چاه می‌کشیم.


He had food poisoning and his stomach had to be pumped.

او مسمومیت غذایی پیدا کرد و معده‌ی او باید شستشو داده می‌شد.


The heart pumps the blood to every part of the body.

قلب خون را به سرتاسر بدن می‌رساند.


a water pump

تلمبه‌ی آب


The police pumped the information out of him.

پلیس اطلاعات را از او در کشید.


The goverrment is pumping a lot of money into dam building.

دولت پول فراوانی را صرف سد‌سازی می‌کند.


اصطلاحات

pump iron

(برای ورزش) هالتر یا وزنه یا دمبل بلند کردن


pump up

1- (تایر و غیره) باد کردن 2- پراز باد غرور کردن


پیشنهاد کاربران

ترمز کردن

بالا و پایین بردن

به عبارتی پمپاژ کردنه

جا به جایی خون

جریان دادن خون

پخش کردن

تلمبه کردن ، پمپاژ کردن
the heart pumps blood round the body
قلب ، خون را در سرتاسر بدن پمپاژ می کند 🍒

جریان یافتن

pump out: تولید کردن، ایجاد کردن

تپیدن ( قلب )

Pumping Love
You love pumping
عشق تلمبه زدن ، پمپاژ

پمپاژ کردن
تلمبه زدن
پخش کردن

Pump your legs
وقتی سوار تاب هستید و با جلو عقب کشیدن پاها تاب را حرکت می دهید

Machine used for to move liquids

the heart pumps blood around the body
قلب ، خون را در سرتاسر بدن پمپاژ می کند

استفاده از round غلط است در این جمله. بلکه around بباید استفاده شود

the heart pumps blood round the body

پُمپاژیدن.
پُمپیدن.
تُلُمبِهیدن/تلمبِستَن.

Move
حرکت دادن

کفش پاشنه بلند، یا کفش های پاشنه بلند بدون بند هم معنی میده.

( در عمل آمیزش جنسی ) تلمبه زدن


کلمات دیگر: