معنی : مسدود، بسته، پایین اوردن، بسته شدن، تعطیل کردن، تعطیل شدن، برهم نهادن، جوش دادن، بستن، مسدود کردن
معانی دیگر : گرفتن، کیپ کردن، محبوس کردن، زندانی کردن، از رفت و آمد جلوگیری کردن، عبور و مرور را قطع کردن، عمل بستن، بسته بودن، انسداد
بستن، برهم نهادن، جوش دادن
زمان گذشته ساده فعل Shut، قسمت سوم فعل Shut
بسته شدن، تعطیل شدن
تعطیل کردن، پایین آوردن
بسته، مسدود
بسته شدن، بستن، تعطیل کردن، مسدود کردن، برهم نهادن، جوش دادن، تعطیل شدن، پایین اوردن، بسته، مسدود
Simple Past: shut, Past Participle: shut
close
Synonyms: bar, batten down, cage, close down, close up, confine, draw, drop the curtain, enclose, exclude, fasten, fold, fold up, imprison, lock, push, put to, seal, secure, shut down, slam, wall off
Antonyms: open
Mehri shut her eyes.
مهری چشمانش را بست.
Julie shut the book and got up.
جولی کتاب را بست و از جا برخاست.
Please shut the door.
لطفاً در را ببندید.
I shut the hole with a piece of cloth.
سوراخ را با یک تکه پارچه مسدود کردم.
Shut the bottle top tightly.
در بطری را کیپ کن.
The bird is shut in a cage.
پرنده در قفس گرفتار است.
They shut him in a dungeon.
او را در دخمهای زندانی کردند.
The factory has been shut for two years.
دو سال است که کارخانه تعطیل شده است.
a shut window
پنجرهی بسته
They shut down universities for two years.
دانشگاهها را دو سال تعطیل کردند.
shut in
محاصره کردن، دور (چیزی را) گرفتن، احاطه کردن
shut of
(محلی) خلاص (از شر چیزی)، رها
shut down
1- بستن، تعطیل کردن
shut down
2- (ابر یا تاریکی یا مه و غیره) فراگرفتن 3- (کامپیوتر) خاموش کردن
shut off
1- منزوی کردن، جدا کردن 2- (لوله یا شیر یا مجرا) مسدود کردن، بستن
shut out
(صدا یا منظره و غیره) سد کردن، جلوگیری کردن، راه ندادن، (ورزش) امتیاز ندادن
shut up
1- زندانی کردن، حبس کردن 2- (راه یا در و غیره) مسدود کردن، بستن 3- (عامیانه) حرف نزدن، دهان فروبستن، مانع صحبت یا بیانشدن 4- (به صورت امر) خفه شو!، ساکت!