1. the conveyance of meaning
رساندن معنی
2. the conveyance of water through pipes
انتقال آب توسط لوله
3. beed of conveyance
(در معاملات) صلح نامه
4. she had never travelled on any public conveyance
او هرگز با وسیله ی نقلیه ی همگانی سفر نکرده بود.
5. The subway is a public conveyance.
[ترجمه ترگمان]مترو یک وسیله نقلیه عمومی است
[ترجمه گوگل]مترو یک انتقال عمومی است
6. Facial expressions are part of the conveyance of meaning.
[ترجمه ترگمان]حالات صورت بخشی از انتقال معنا هستند
[ترجمه گوگل]عبارات صورت بخشی از انتقال معنای هستند
7. Mahoney had never seen such a conveyance before.
[ترجمه ترگمان]ماهونی ۸ تا به حال چنین وسیله نقلیه ای ندیده بودند
[ترجمه گوگل]Mahoney هرگز چنین حملاتی را قبلا دیده بود
8. It is a conveyance of dreams: chrome, tail fins, pale blue bodywork.
[ترجمه ترگمان]این وسیله وسیله رویا است: کروم، tail دم دار، آبی کم رنگ
[ترجمه گوگل]این یک انتقال از رویاهای کروم، باله های دم، بدنه آبی رنگ است
9. For the conveyance of wounded men in ambulance trains, refugees, and prisoners of war, 318 special trains were provided.
[ترجمه ترگمان]برای انتقال مردان زخمی در قطارها، پناهندگان و زندانیان جنگی، ۳۱۸ قطار ویژه فراهم شده است
[ترجمه گوگل]برای انتقال زخمیان در قطارهای آمبولانس، پناهندگان و زندانیان جنگ، 318 قطار ویژه ارائه شد
10. A good root would preferably comprise a conveyance on sale, or if not, a legal mortgage.
[ترجمه ترگمان]یک ریشه خوب ترجیحا می تواند شامل یک وسیله نقلیه در فروش، یا اگر نه، یک وام مسکن قانونی باشد
[ترجمه گوگل]یک ریشه خوب ترجیحا شامل انتقال در فروش و یا اگر غیر قانونی وام مسکن باشد
11. These phenomena may be related to the conveyance of implanted ions across cell wall, or be related to the accumulation of callose.
[ترجمه ترگمان]این پدیده ممکن است مربوط به انتقال یون ها در طول دیواره سلولی باشد و یا مربوط به انباشت callose باشد
[ترجمه گوگل]این پدیده ها ممکن است مربوط به انتقال یون های کاشته شده در دیواره سلولی باشد یا با تجمع کالسوز ارتباط داشته باشند
12. It occurs in the communication and conveyance, which is the condition of the variation.
[ترجمه ترگمان]این امر در ارتباطات و انتقال رخ می دهد که شرایط تغییر است
[ترجمه گوگل]این در ارتباطات و حمل و نقل وجود دارد، که شرایط تغییرات است
13. Its another, older, usage is a synonym for conveyance.
[ترجمه ترگمان]کاربرد آن، قدیمی تر، و کاربرد a برای انتقال است
[ترجمه گوگل]استفاده دیگر آن، قدیمی تر، مترادف برای انتقال است
14. Conveyance of compressed air and inert gas under normal temperature.
[ترجمه ترگمان]conveyance هوای فشرده و گاز بی اثر تحت دمای عادی
[ترجمه گوگل]انتقال هوا فشرده و گاز بی اثر در دمای معمولی
15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
16. To serve as a means for the conveyance of; transmit.
[ترجمه ترگمان]انتقال به عنوان وسیله ای برای انتقال، انتقال
[ترجمه گوگل]برای خدمت به عنوان وسیله ای برای انتقال؛ فرستادن