کلمه جو
صفحه اصلی

solidity


معنی : دوام، سختی، استحکام، استواری، ضخامت، سفتی، محکمی، جمود
معانی دیگر : سفتی، سختی، جمود، استحکام، استواری

انگلیسی به فارسی

جمود، استحکام، استواری، سختی، سفتی


صداقت، استحکام، استواری، جمود، سفتی، محکمی، سختی، دوام، ضخامت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or quality of being solid or firm; firmness, hardness, or substantiality.
مشابه: stability, substance

(2) تعریف: firmness or soundness of mind, moral character, or finances.
مشابه: stability

• state or quality of being solid, hardness; steadiness, stability, firmness

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] استحکام - ناب - سختی
[مهندسی گاز] استحکام، سختی، سفتی

مترادف و متضاد

دوام (اسم)
abidance, persistence, durability, permanence, life, strength, substance, continuity, subsistence, continuance, solidity, persistency, perdurability, perpetuity, permanency

سختی (اسم)
resistance, hardship, privation, rigor, intensity, calamity, distress, severity, violence, tenacity, adversity, hardness, difficulty, trouble, discomfort, rigidity, inclemency, solidity, intension, obstruction, complication, problem, cumber, implacability, inexorability, inflexibility, rigorism

استحکام (اسم)
resistance, strength, substance, backbone, rigidity, stability, fortification, solidity, stableness, consistency, solidification, consistence, formidability, grit, granite, staying power

استواری (اسم)
constancy, backbone, stability, solidity, stableness, stabilization, fixity, formidability, fastness, immovability, impregnability

ضخامت (اسم)
density, width, solidity, stoutness, thickness

سفتی (اسم)
tension, tenacity, hardness, density, rigidity, solidity, firmness, stiffness, tightness, fastness, toughness

محکمی (اسم)
stability, solidity, firmness, fastness

جمود (اسم)
inanition, solidity

جملات نمونه

1. He had the proverbial solidity of the English.
[ترجمه ترگمان]او به قول انگلیسی ها استوار بود
[ترجمه گوگل]او صداقت قریب به اتفاق انگلیسی داشت

2. The agreement would give a new solidity to military cooperation between the two countries.
[ترجمه ترگمان]این قرارداد استحکام جدیدی به هم کاری های نظامی بین دو کشور خواهد داد
[ترجمه گوگل]این توافق جامعۀ جدیدی را برای همکاری نظامی بین دو کشور به ارمغان خواهد آورد

3. Her writings have extraordinary depth and solidity.
[ترجمه ترگمان]نوشته های او عمق و استحکام فوق العاده ای دارد
[ترجمه گوگل]نوشته های او عمیق و استحکام فوق العاده ای دارند

4. The forwards had a genuine hardness and solidity about them, a welcome sight after the pathetic shaven-headed posturing of recent years.
[ترجمه ترگمان]پیش از این که این همه جلو بروند، از جلو خان وم headed که در این اواخر سر و کله اش پیدا شده بود، سختی و استحکام خاصی داشت
[ترجمه گوگل]پیش از آن، سختی و پایبندی به آنها نسبت به آنها، یک دید خوشایندی بود که پس از سالهای اخباری که به نظر میرسید، در نظر گرفته شده بود

5. Further, in its geometrical solidity, what is physical is the unique occupant of its space.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در استحکام هندسی آن، چیزی که فیزیکی است، ساکن منحصر به فرد فضا است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در استحکام هندسی، جسم منحصر به فرد اشغال منحصر به فرد فضای آن است

6. First, bodies of thought take on a solidity through being structured around dominant paradigms.
[ترجمه ترگمان]اول، بدن تفکر، استحکام را از طریق ساختار یافته در اطراف پارادایم های حاکم، به خود می گیرد
[ترجمه گوگل]اول، ذهن اندیشه را از طریق ساختار در اطراف پارادایم های غالب در نظر می گیرد

7. That dream world has more solidity than a house uninhabited.
[ترجمه ترگمان]این جهان رویایی بیش از یک خانه غیر مس کون است
[ترجمه گوگل]این دنیای رویایی دارای استحکام بیشتری نسبت به یک خانه غیر مسکونی است

8. Its public character has a solidity and a substance to it.
[ترجمه ترگمان]شخصیت عمومی آن استحکام و جوهر دارد
[ترجمه گوگل]شخصیت عمومی آن دارای یک جامعیت و یک ماده برای آن است

9. With this foot and all the solidity and strength of her right leg she levered herself into a standing position.
[ترجمه ترگمان]با این پا و تمام استحکام و استحکام پای راستش خود را به جایگاه ایستادن رساند
[ترجمه گوگل]با این پا و تمام قدرت و قدرت پای راست او خود را به موقعیت ایستاده

10. Only its solidity and quality of construction saved it from total destruction.
[ترجمه ترگمان]تنها استحکام و استحکام ساختمان آن را از نابودی کامل نجات داد
[ترجمه گوگل]تنها استحکام و کیفیت ساخت آن از تخریب کامل نجات یافت

11. The engine purred throatily, doors clunked with glamorous solidity, the car felt luxurious and astronomically expensive.
[ترجمه ترگمان]موتور با صدایی تو گلویی خر خر می کرد، درها با صلابت پر زرق و برق پر زرق و برق می شد، اتومبیل لوکس و پر زرق و برق بود
[ترجمه گوگل]این موتور به سرعت در حال چرخش بود، درهای بسته با محکم زرق و برق زدگی، ماشین احساس راحتی و نجومی گران بود

12. These data confirm the underlying solidity of the labor market.
[ترجمه ترگمان]این داده ها استحکام اساسی بازار کار را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]این داده ها مستقل بودن بازار کار را تأیید می کنند

13. the strength and solidity of Romanesque architecture.
[ترجمه ترگمان]استحکام و استحکام معماری رومی
[ترجمه گوگل]قدرت و ثبات معماری رومانسکایی

14. We studied the relationship between the solidity of transverse sections, centroid motion angles, and pulse fluency, during a cardiac cycle.
[ترجمه ترگمان]ما رابطه بین استحکام بخش های عرضی، زاویه حرکت مرکز، و شیوایی پالس را در طول یک سیکل قلبی بررسی کردیم
[ترجمه گوگل]ما در رابطه بین استحکام بخش های عرضی، زاویه حرکت سانتریفیوژ و غلظت پالس در طی یک دوره قلب مطالعه کردیم

15. She noticed the healthy solidity of his chest.
[ترجمه ترگمان]متوجه استحکام سالم سینه اش شد
[ترجمه گوگل]او متوجه سلامت سالم قفسه سینه اش شد

پیشنهاد کاربران

اقتدار


کلمات دیگر: