معنی : ضربه، حرکت، ضربت، ضرب، لطمه، تکان، دست کشیدن روی، سرکش گذاردن، لمس کردن، زدن، نوازش کردن
معانی دیگر : تکانه، کوبه، کوبش، برخورد، کورس، رویداد (ناگهانی)، رخداد، روی آوری، (بیماری) حمله، سکته، بروز، کوشش، سعی، عمل، کار، کامیابی، موفقیت، شاهکار، صدای ضربه (به ویژه صدای اعلام ساعت از ساعت دیواری)، (شنا) حرکت دست و پا، (پرنده) حرکت بال، (قایق) حرکت پارو، (مکانیک) رفت پیستون، بازی پیستون، نیم دور، نیم چرخه، (نرم) سابیدن، (آهسته) مالیدن، ضربه ی ملایم زدن، خط، تیره، خط تیره، (به ویژه اثر ادبی) ویژگی برجسته، صفت مشخصه، (قلب) ضربان، تپش، نوازش، دست مالی، (جمع - عامیانه) چاپلوسی، تعریف، شیره مالی، (با نرمی یا محبت) دست مالیدن، نوازیدن، (معمولا با: out) خط دار کردن، (با حرکت قلم) نشان دار کردن، (به ویژه با چوگان یا راکت و غیره) زدن (گوی را)، (عامیانه) چاپلوسی کردن، شیره مالی کردن، (خودمانی - مرد) جلق زدن، وابسته به جلق زنی، (با: out - با خط کشیدن روی چیزی آن را) حذف کردن، قلم کشیدن، قلم زدن، (کلید ماشین تحریر و غیره را) فشردن، سرکش گذاردن مثل سرکش روی حرف کاف