کلمه جو
صفحه اصلی

asset


معنی : دارایی، ممر عایدی، خواست، چیز با ارزش و مفید
معانی دیگر : (اقتصاد) دارایی، بستانکاری، ثروت، سرمایه، صفت برجسته، امتیاز، ویژگی مثبت، محسنه، (حقوق - جمع) اموال (شرکت یا شخص ورشکسته)، ترکه، ماترک، اموال موقوفه، جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد

انگلیسی به فارسی

چیز باارزش و مفید، ممر عایدی، سرمایه، دارایی، جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a useful or desirable quality or thing.
مترادف: advantage, benefit
متضاد: handicap, liability
مشابه: commodity, credit, gain, good, ornament, quality, strength, talent, virtue

- Straight white teeth are an asset if you want to be a model.
[ترجمه الهام] اگر می خواهید مدل شوید داشتن دندانهایی سفید و مرتب بسیار مهم است.
[ترجمه elham] اگر می خواهید مدل شوید، داشتن دندان هایی سفید و مرتب یک مزیت محسوب می شود.
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید یک مدل باشید، دندان های سفید مستقیم یک دارایی هستند
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید یک مدل باشد، دندان های راست سفید دارایی می باشند
- A degree from a top school is an asset in the job market.
[ترجمه elham] در بازار کار داشتن مدرک از یک دانشگاه ممتاز امتیاز محسوب می شود.
[ترجمه ترگمان] درجه یک مدرسه عالی یک دارایی در بازار کار است
[ترجمه گوگل] مدرک تحصیلی از مدرسه عالی یک دارایی در بازار کار است

(2) تعریف: a useful or desirable thing that one owns.
مشابه: belongings, holding, possession, property, things

- A swimming pool is a nice asset.
[ترجمه ترگمان] استخر شنا یک سرمایه خوب است
[ترجمه گوگل] استخر شنا یک دارایی خوب است

(3) تعریف: (pl.) property that can be exchanged for cash.
مترادف: resources
متضاد: liability
مشابه: bond, capital, cash, chattel, estate, goods, property, real estate, wherewithal

- You will need to list your assets when you apply for a loan.
[ترجمه ترگمان] زمانی که درخواست وام می کنید باید دارایی خود را لیست کنید
[ترجمه گوگل] هنگامی که برای وام درخواست می خواهید، باید دارایی خود را فهرست کنید
- He has a few million dollars in stock market investments and millions more in assets.
[ترجمه ترگمان] او دارای چند میلیون دلار سرمایه گذاری در بازار سهام و میلیون ها دلار دیگر است
[ترجمه گوگل] او چند میلیون دلار سرمایه گذاری در بازار سهام و میلیون ها دلار در دارایی ها دارد

• something of value (property, goods, etc.); desirable item or quality, something beneficial
an asset is someone or something that is considered to be useful or helpful to a person or group.
the assets of a company or a person are all the things that they own.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] دارائی
[صنعت] دارایی، سرمایه
[نساجی] دارایی - امتیاز - سرمایه - مال - ثروت
[ریاضیات] سرمایه، دارائی
[معدن] ملک(عمومی)

مترادف و متضاد

دارایی (اسم)
wealth, thing, possession, belonging, asset, property, finance, estate, weal, holding, fortune, purse

ممر عایدی (اسم)
asset

خواست (اسم)
wealth, wish, disposition, desire, will, request, demand, temptation, volition, eagerness, want, asset, property, tenure, desideratum

چیز با ارزش و مفید (اسم)
asset

advantage


Synonyms: aid, benefit, blessing, boon, credit, distinction, help, resource, service, treasure


Antonyms: disadvantage, liability


جملات نمونه

1. current asset
دارایی جاری

2. fixed asset
دارایی ثابت

3. operating asset
دارایی در گردش

4. mojgan is an asset to this university
مژگان مایه ی سربلندی این دانشگاه است.

5. charm is her chief asset
جذابیت امتیاز عمده ی اوست.

6. goodwill is an intangible asset
حسن نیت ثروتی معنوی است.

7. A sense of humor is a great asset in this business.
[ترجمه Yahya1818] شوخ طبعی امتیاز بزرگی در این کسب و کار است.
[ترجمه ترگمان]حس شوخ طبعی یک دارایی بزرگ در این کسب وکار است
[ترجمه گوگل]احساس طنز یک دارایی بزرگ در این کسب و کار است

8. Speed is the soldier's asset.
[ترجمه ترگمان]سرعت دارایی سرباز است
[ترجمه گوگل]سرعت دارایی سرباز است

9. He'll be a great asset to the team.
[ترجمه As] او یه نعمت برای تیم خواهد بود.
[ترجمه ترگمان]اون سرمایه بزرگی برای تیم خواهد بود
[ترجمه گوگل]او یک مزیت بزرگ برای تیم خواهد بود

10. I'm not sure if his forcefulness is an asset or a liability.
[ترجمه ترگمان]مطمئن نیستم که اون forcefulness یه مهره باشه یا یه دردسر باشه
[ترجمه گوگل]من مطمئن نیستم که آیا نیروی او دارایی یا مسئولیت است

11. He is a great asset to our company.
[ترجمه ترگمان] اون یه سرمایه بزرگ برای شرکت ما هست
[ترجمه گوگل]او دارایی بزرگی برای شرکت ما است

12. Good health is a great asset.
[ترجمه ترگمان]سلامت خوب یک دارایی بزرگ است
[ترجمه گوگل]سلامت خوب دارایی بزرگی است

13. Good health is a great asset for me.
[ترجمه ترگمان] سلامتی من یه مهره بزرگ برای منه
[ترجمه گوگل]سلامت خوب برای من بسیار مفید است

14. In his job, patience is an invaluable asset.
[ترجمه ترگمان]در کارش صبر، صبر یک دارایی ارزشمند است
[ترجمه گوگل]در شغل خود، صبر، دارایی ارزشمند است

15. Your inexperience is an asset and will allow you to think in original and unconventional ways.
[ترجمه ترگمان]بی تجربگی شما یک دارایی است و به شما این امکان را می دهد که به روش های اصیل و غیر مرسوم فکر کنید
[ترجمه گوگل]بی تجربگی شما یک دارایی است و به شما اجازه می دهد تا به شیوه های اصلی و غیر متعارف فکر کنید

16. Knowledge of languages is a real asset in this sort of work.
[ترجمه ترگمان]دانش زبان یک دارایی واقعی در این نوع کار است
[ترجمه گوگل]دانستن زبان ها یک دارایی واقعی در این نوع کار است

17. The bank can seize the asset in the event of a default in payment.
[ترجمه ترگمان]بانک می تواند دارایی را در صورت عدم پرداخت بدهی بدست آورد
[ترجمه گوگل]بانک می تواند دارایی را درصورت پیش فرض پرداخت در اختیار بگیرد

assets and liabilities

بستانکاری و بدهکاری


Most of his assets were in gold.

بیشتر دارایی او به صورت طلا بود.


a company's assets

دارایی شرکت


Charm is her chief asset.

جذابیت امتیاز عمده‌ی اوست.


Mojgan is an asset to this university.

مژگان مایه‌ی سربلندی این دانشگاه است.


اصطلاحات

current asset

دارایی جاری


fixed asset

دارایی ثابت


operating asset

دارایی در گردش


پیشنهاد کاربران

دارایی

موهبت

امتیاز

کارگزار، فردی که در یک سازمان جاسوسی کار میکند.

نقطه قوت
امتیاز

زمین ـ ( جمع ) زمینها، اراضی
مثال: public assets اراضی عمومی

تجهیزات . . . military assets

● دارایی، اموال موقوفه
● حُسن، امتیاز

چیز در ارزش

دارایی، سرمایه/شخص، ویژگی یا چیز ارزشمند و مفید/امتیاز، مزیت، نعمت.

ویژگی مثبت

متعلق، تعلق


کلمات دیگر: