کلمه جو
صفحه اصلی

turning


معنی : عطف، خیش زنی، منحرف
معانی دیگر : خراطی، تراشکاری، پیچ، برخوردگاه دو خیابان، دو راهی

انگلیسی به فارسی

تراش کاری،خراطی،پیچ،برخوردگاه دو خیابان،دو راهی


پیچ، عطف، خیش زنی، منحرف


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of one that turns.

(2) تعریف: the act of reversing position.
مشابه: turn

(3) تعریف: a point where something changes direction, or the act of doing so.
مشابه: turn

(4) تعریف: the process of shaping something on a lathe.

(5) تعریف: something shaped on a lathe.

• action of the person or thing that turns, rotating; place of a change in direction; act of shaping an object on a lathe; object which is shaped on a lathe
a turning is a road leading away from another road.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گردش
[مهندسی گاز] تراشکاری، خراطی

مترادف و متضاد

عطف (اسم)
inclination, affection, conjunction, sympathy, turning, reference, turning point, bending

خیش زنی (اسم)
turning, listering, pioneering, reclaiming, ploughing, plowing

منحرف (صفت)
aberrant, deviant, deviated, perverted, perverse, deviating, devious, amiss, lost, awry, errant, turning, oblique, skew, hell-bent, twisty

جملات نمونه

1. his hair is turning into silver
موهایش دارد سفید می شود.

2. the leaves are turning rusty
برگ ها دارند زنگارگون می شوند.

3. to reverse the turning of the wheels
چرخش چرخ ها را وارونه کردن

4. he insulted me by turning his back to me and not answering my greeting
او با پشت کردن به من و پاسخ ندادن به سلام و تعارفم به من توهین کرد.

5. the country's economy is turning the corner
اقتصاد کشور رو به بهبود است.

6. he simplified the profile by turning it into a silhouette
با تبدیل نیمرخ به سیه نما آن را ساده کرد.

7. to darken a room by turning off the lights
با خاموش کردن چراغ ها اتاقی را تاریک کردن

8. after a while, the milk started turning
پس از مدتی شیر شروع به ترشیدگی کرد.

9. my head ached and the room was turning around my head
سرم درد می کرد و اتاق دور سرم می چرخید.

10. Howe was turning into an alcoholic because of the stress of his job.
[ترجمه ترگمان]او به دلیل استرس شغلی خود به الکلی تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]به دلیل استرس کار او، Howe تبدیل به یک الکلی شد

11. Before turning, you should slow down your car.
[ترجمه ترگمان]قبل از این که برگردی باید ماشینت رو آروم کنی
[ترجمه گوگل]قبل از چرخش، شما باید ماشین خود را کم کنید

12. Turning his trousers upside down, she shook out a lot of coins.
[ترجمه ترگمان]شلوارش رو زیر و رو کرد و سکه های فراوانی از جیبش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]شلوارهای خود را به سمت بالا چرخاند و بسیاری از سکه ها را تکان داد

13. He displayed his incompetence by turning in a report that was full of errors.
[ترجمه ترگمان]او بی کفایتی خود را با ورق زدن در گزارشی که پر از اشتباه بود، به نمایش گذاشت
[ترجمه گوگل]او با بی اعتنایی کردن در یک گزارش که پر از اشتباهات بود، بی کفایتی خود را نشان داد

14. Setting goals is the first step in turning the invisible into the visible.
[ترجمه ترگمان]تعیین اهداف اولین قدم در تبدیل نامریی به مرئی است
[ترجمه گوگل]تعیین اهداف اولین گام در تبدیل غیر قابل مشاهده به قابل مشاهده است

15. The turning point in the process of growing up is when you discover the core of strength within you that survives all hurt.
[ترجمه ترگمان]نقطه عطف در فرآیند رشد، زمانی است که شما هسته قدرت را در درون خود کشف می کنید که تمام آسیب را از بین می برد
[ترجمه گوگل]نقطه عطفی در فرآیند رشد، زمانی است که هسته ای از قدرت را درون خود کشف می کنید که همه آسیب می زند

16. The housing sales have been turning down since the summer.
[ترجمه ترگمان]فروش مسکن از تابستان امسال کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]فروش مسکن از تابستان افتاده است

پیشنهاد کاربران

تراشکاری

تغییر

پیچ خوردن

تبدیل کردن، تغییر دادن

جاده ی فرعی - بیچ در جاده


Road that goes left or right
دوراهی

turning against the self
معطوف به خود کردن

در مسیریابی به معنای خروجی یا گردش به سمت ( راست یا چپ )

تغییر روش
تغییر مسیر

Turning blades
تیغ های چرخشی

بیراهه رفتن
از مسیر خارج شدن
منحرف شدن

ماشینکاری


کلمات دیگر: