کلمه جو
صفحه اصلی

assay


معنی : ازمایش، کوشش، امتحان، عیارگری، عیار، ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن
معانی دیگر : آزمودن، بررسی کردن، (برای تعیین محتویات یا درجه ی خلوص آلیاژ و غیره) تعیین عیار، تجزیه و تحلیل، محک زنی، (امریکا) عیار نشان دادن، دارای مقدار معینی از ماده ی به خصوصی بودن، آزمون، سنجش، آزمایش، ماده ی مورد سنجش، نتیجه ی سنجش، (نادر) سعی، طعم و مزه چشی، مزمزه، سعی

انگلیسی به فارسی

سنجش، آزمایش، امتحان، عیارگری، طعم و مزه‌چشی،مزمزه، کوشش، سعی، سنجیدن، عیار گرفتن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، بازجویی کردن، تحقیق کردن


تست، عیار، ازمایش، کوشش، امتحان، عیارگری، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمایش کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assays, assaying, assayed
(1) تعریف: to try out or test.
مشابه: essay, prove, test, try

- He is assaying the strength of his opponent.
[ترجمه ترگمان] اون داره قدرتش رو از دست میده
[ترجمه گوگل] او در حال بررسی قدرت حریف خود است

(2) تعریف: to subject to chemical analysis to determine composition, quality, or potency, as with drugs or precious metals; make an assay of.

(3) تعریف: to analyze or examine in order to judge; evaluate.
مشابه: estimate, evaluate

(4) تعریف: to try; attempt.
مشابه: try
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to be shown by chemical analysis to contain a certain proportion of.
اسم ( noun )
مشتقات: assayable (adj.), assayer (n.)
(1) تعریف: an analysis or examination, esp. of an ore, metal, or drug, to determine its composition, quality, or potency.

(2) تعریف: the substance subjected to such an analysis.

(3) تعریف: the findings of such an analysis.

• testing of an ore or alloy to determine the amount of metal contained in it
test, examine; try; attempt
an assay is a test or analysis done on a substance, especially in order to find out how pure it is; a technical term in chemistry.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] (براى تعیین محتویات یا درجه ى خلوص آلیاژ و غیره ) تعیین عیار، تجزیه و تحلیل، محک زنی
[زمین شناسی] عیار سنجی، سنجش عیار بدست آوردن میزان عیار (درصد عنصر در ماده معدنی)
[ریاضیات] عیار گرفتن، سنجش، عیار
[معدن] عیارسنجی (عمومی) - عیار (عمومی فرآوری)

مترادف و متضاد

ازمایش (اسم)
test, assay, temptation, experiment, shy, trial, testing, tryout, try, exam, examination, experience, examen, experimentation, probation, screening

کوشش (اسم)
labor, scramble, tug, effort, assay, stretch, attempt, trial, try, endeavor, strain, bustle, fist, muss

امتحان (اسم)
assay, temptation, experiment, quiz, trial, try, exam, examination, shibboleth, probation

عیارگری (اسم)
assay

عیار (اسم)
proof, alloy, cutie, carat, shifter, assay, karat, rover, trickster, dodger

ازمایش کردن (فعل)
test, gauge, approve, assay, experiment, quiz

سنجیدن (فعل)
measure, rate, estimate, value, consider, deliberate, evaluate, assay, figure out, weigh, compare, ponder, meter, reckon up

محک زدن (فعل)
test, assay

کوشش کردن (فعل)
labor, struggle, bend, assay, attempt, try, peg, strive

چشیدن (فعل)
taste, assay, sip, gust

تحقیق کردن (فعل)
question, assay, inquire, verify, investigate, interrogate

ازمودن (فعل)
test, assay, try, shake down, examine, grope

عیارگیری کردن (فعل)
assay

عیار گرفتن (فعل)
test, prove, assay, titrate

باز جویی کردن (فعل)
assay, inquire, investigate, interrogate, examine, cross-examine

analysis


Synonyms: appraisal, assessment, estimation, evaluation, examination, inspection, investigation, measurement, rating, survey, test, trial, valuation


analyze


Synonyms: appraise, apprise, assess, check, check out, estimate, evaluate, examine, eyeball, inspect, investigate, measure, peg, prove, rate, read, see, size, size up, survey, test, try, valuate, value, weigh


جملات نمونه

1. to assay an event
بررسی یک رخداد

2. to assay the scientific discoveries of the last decade
بررسی کشفیات علمی دهه ی اخیر

3. war can assay a man's courage
جنگ می تواند شجاعت مرد را در بوته ی آزمایش قرار دهد.

4. to make an assay of an ore
میزان فلز خاک معدنی را سنجیدن

5. The assay result of that material is rich in iron.
[ترجمه ترگمان]نتایج سنجش این ماده غنی از آهن است
[ترجمه گوگل]نتیجه آزمایش این مواد غنی از آهن است

6. About 24 hours before assay the sample was placed in 80% ethanol to extract platelet activating factor from the tissue.
[ترجمه ترگمان]حدود ۲۴ ساعت قبل از سنجش، نمونه در اتانول ۸۰ درصد قرار داده شد تا عامل فعال کننده پلاکت از بافت را استخراج کند
[ترجمه گوگل]حدود 24 ساعت قبل از آزمایش، نمونه در 80٪ اتانول قرار گرفت تا عامل فعال کننده پلاکت را از بافت استخراج کند

7. Other cell lines, however, in this assay were all negative.
[ترجمه ترگمان]با این حال، خطوط سلولی دیگر، در این سنجش، همگی منفی بودند
[ترجمه گوگل]با این حال، سایر سلولهای سلولی در این آزمایش همه منفی بودند

8. All samples were assayed at a 50% dilution in immunoassay buffer and corrected for dilution after subtraction of the assay detection limit.
[ترجمه ترگمان]تمام نمونه ها در یک رقیق سازی ۵۰ % در بافر immunoassay و برای رقیق سازی متوالی بعد از کاهش میزان تشخیص سنجش تصحیح شد
[ترجمه گوگل]همه نمونه ها در یک رقت 50٪ در بافر ایمونوسیتی مورد آزمایش قرار گرفتند و بعد از تفریق محدودیت تشخیص اندازه گیری برای رقیق سازی اصلاح شدند

9. The assay is particularly useful in patients with circulating insulin antibodies or in those being treated with insulin.
[ترجمه ترگمان]این روش به ویژه در بیماران مبتلا به غلظت های انسولین شایع یا در افرادی که با انسولین تحت درمان هستند، مفید است
[ترجمه گوگل]این آزمایش مخصوصا در بیمارانی که دارای آنتیبادی های انسولین در گردش هستند یا در کسانی که با انسولین درمان می شوند مفید است

10. The detection limit of the assay was 0. 5 pmol/l plasma.
[ترجمه ترگمان]حد تشخیص سنجش ۰ بود ۵ pmol \/ l
[ترجمه گوگل]حد آشکارسازی این آزمایش 5/0 پالول / لیتر بود

11. What am I that I should assay to hood the nose of this leviathan!
[ترجمه ترگمان]من این لویاتان را باید از دماغ این لویاتان بکشم!
[ترجمه گوگل]من چه باید بکنم که بینی این لویاتان را بپوشم

12. Equilibrium binding experiments were done under standard assay conditions.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها پیوند تعادل تحت شرایط سنجش استاندارد انجام شد
[ترجمه گوگل]آزمایش های اتصال به تعادل در شرایط استاندارد انجام شد

13. The different target cells and the assay systems used might explain the discrepancy.
[ترجمه ترگمان]سلول های هدف مختلف و سیستم های سنجش مورد استفاده ممکن است تفاوت را توضیح دهند
[ترجمه گوگل]سلول های هدف مورد نظر و سیستم های مورد استفاده ممکن است اختلال را توضیح دهند

14. OBJECTIVE: To establish the method of assay for the bacterial endotoxin in papaverine hydrochloride and sodium chloride injection.
[ترجمه ترگمان]OBJECTIVE: برای ایجاد روش سنجش برای the باکتریایی در hydrochloride papaverine و تزریق کلرید سدیم
[ترجمه گوگل]هدف: برای تعیین روش آزمون برای اندوتوکسین باکتریایی در تزریق پاپاورین هیدروکلراید و کلرید سدیم

15. Can be used to assay SOD activity by means of pyrogallol oxidation?
[ترجمه ترگمان]می تواند برای سنجش فعالیت sod بوسیله اکسیداسیون pyrogallol بکار رود؟
[ترجمه گوگل]آیا می توان برای اندازه گیری فعالیت SOD با استفاده از اکسیداسیون پیرگلول استفاده کرد؟

to assay an event

بررسی یک رخداد


to assay the scientific discoveries of the last decade

بررسی کشفیات علمی دهه‌ی اخیر


War can assay a man's courage.

جنگ می‌تواند شجاعت مرد را در بوته‌ی آزمایش قرار دهد.


to make an assay of an ore

میزان فلز خاک معدنی را سنجیدن


This ore assays high in gold.

میزان طلای این خاک معدنی زیاد است.


پیشنهاد کاربران

عیار

درجه خلوص

ارزیابی - آزمایش کردن -

assay ( شیمی )
واژه مصوب: مقدارسنجی 2
تعریف: [شیمی]‏ تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده|||[علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده|||متـ . تعیین مقدار


کلمات دیگر: