1. After the prison riot, the council decided to reform the correctional system.
بعد از شورش در زندان، شورا تصمیم گرفت نظام تادیب را اصلاح کند
2. Brad reformed when he saw that breaking the law was hurting people other than himself.
براد وقتی دید قانون شکنی غیر از خودش، دیگران را نیز آزار می دهد، اصلاح شد
3. Only laws that force companies to reform will clear the dangerous vapors from our air.
فقط قوانینی که شرکت ها را مجبور به اصلاح می کنند، گازهای خطرناک را از هوای محیط ما پاک خواهند نمود
4. reform of the laws
اصلاح قوانین
5. a reform candidate
کاندید اصلاح طلب
6. a reform movement
جنبش اصلاح طلبانه
7. a reform movement within that church
جنبش اصلاح طلبی درون آن فرقه (یا کلیسا)
8. agrarian reform placed all the cards in the hand of farmers
اصلاحات ارضی قدرت را به دست کشاورزان داد.
9. tax reform is exigent
اصلاح مالیات ها فوری و فوتی است.
10. the reform of government organizations
ساماندهی سازمان های دولتی
11. to reform a professional gambler
اصلاح کردن یک قمارباز حرفه ای
12. to reform the calendar
اصلاح کردن تقویم
13. hostile to reform
مخالف اصلاحات
14. a school for reform of young criminals
مدرسه ای برای اصلاح تبهکاران جوان
15. his advocacy of reform policies
پشتیبانی او از سیاست های اصلاحی
16. his emphasis on reform
پافشاری او در مورد اصلاحات
17. the parliament must reform
مجلس باید خودش را اصلاح کند.
18. the path of reform is to be paved with popular struggle
راه اصلاحات را باید با کوشش مردم هموار کرد.
19. those who wish to reform others must begin with themselves
آنان که می خواهند دیگران را اصلاح کنند باید از خودشان شروع کنند.
20. without grass roots support, reform is impossible
بدون پشتیبانی توده ی مردم اصلاحات غیر ممکن است.
21. the new leader wants to reform electoral laws
رهبر جدید می خواهد قوانین انتخابات را بهبود بخشد.
22. they are campaigning for political reform
آنان در راه اصلاحات سیاسی مبارزه می کنند.
23. these inefficient sons of--bleep--will carry out no reform
این بی عرضه های پدر -- فلان -- هیچ اصلاحی نخواهند کرد.
24. they are invariably opposed to any kind of reform
آنان همواره با هر گونه اصلاحات مخالفند.
25. he is a crank on the subject of tax reform
در مورد اصلاح قوانین مالیاتی بسیار افراطی است.
26. the great khan and his pensionaries were against any reform
خان بزرگ و جیره خوارنش مخالف هر گونه اصلاحات بودند.
27. Some economists strongly advocate the reform of government ownership of industry.
[ترجمه ترگمان]برخی از اقتصاددانان به شدت از اصلاح مالکیت دولت در صنعت حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از اقتصاددانان به شدت از اصلاحات مالکیت دولتی صنعت حمایت می کنند
28. He put forward some proposals to reform the educational system.
[ترجمه ترگمان]او پیشنهاداتی برای اصلاح سیستم آموزشی ارائه داد
[ترجمه گوگل]او پیشنهاداتی برای اصلاح نظام آموزشی ارائه داد
29. We have always stressed the importance of economic reform.
[ترجمه ترگمان]ما همیشه بر اهمیت اصلاحات اقتصادی تاکید کرده ایم
[ترجمه گوگل]ما همیشه بر اهمیت اصلاحات اقتصادی تاکید کردیم
30. Who will reform Britain's unfair electoral system?
[ترجمه ترگمان]چه کسی سیستم انتخاباتی ناعادلانه بریتانیا را اصلاح خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]چه کسی نظام انتخابات ناعادلانه انگلیس را اصلاح خواهد کرد؟