(وابسته به روش عدم مداخله یا میانجی گری) بدون درگیری، نادرآمیزی، 1- دست نزن، دست نزنید 2- فضولی موقوف، دخالت نکن، ول کن
hands off
(وابسته به روش عدم مداخله یا میانجی گری) بدون درگیری، نادرآمیزی، 1- دست نزن، دست نزنید 2- فضولی موقوف، دخالت نکن، ول کن
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: not taking part; not interfering.
- He took a hands-off approach to disciplining his grandchildren.
[ترجمه امین مدرس زاده] او یک رویکرد منفعلانه در قبال تربیت نوه هایش را در پیش گرفت.
[ترجمه ترگمان] او یک رویکرد برای تربیت نوه ها به دست آورد[ترجمه گوگل] او یک رویکرد روحانی را برای نظارت بر نوه هایش گذاشت
• no hands!, no touching!
if someone has a hands-off approach to a situation or problem, they let it develop or resolve itself, while intervening as little as possible.
if someone has a hands-off approach to a situation or problem, they let it develop or resolve itself, while intervening as little as possible.
جملات نمونه
1. they follow a hands-off policy in the affairs of other countries
آنان از سیاست عدم مداخله (نادرآمیزی) در امور کشورهای دیگر پیروی می کنند.
2. Take your hands off me, you filthy swine!
[ترجمه ترگمان]! دستتو بکش کنار، خوک کثیف
[ترجمه گوگل]دست هایت را از من بگیر، خوک کثیف!
[ترجمه گوگل]دست هایت را از من بگیر، خوک کثیف!
3. Hey! Hands off that CD! It's mine!
[ترجمه زهره غلامی] هی! دست به اون سی دی نزن. مال منه.
[ترجمه ترگمان]! هی! اون سی دی رو خاموش کن مال منه![ترجمه گوگل]هی دست CD را بگیرید! این من هستم!
4. She warned her brother to keep his hands off her bag.
[ترجمه ترگمان] به برادرش هشدار داده که دستش رو از کیفش در بیاره
[ترجمه گوگل]او به برادرش هشدار داد تا دستان خود را از کیسه خود نگه دارد
[ترجمه گوگل]او به برادرش هشدار داد تا دستان خود را از کیسه خود نگه دارد
5. Get your clammy hands off me!
[ترجمه ترگمان]دست چسبناک خود را از من دور کن!
[ترجمه گوگل]دست های خود را از من دور کن
[ترجمه گوگل]دست های خود را از من دور کن
6. Oi, mush! Get your hands off my car!
[ترجمه ترگمان]آه ای، mush! ! دستت رو از ماشین من بکش بیرون
[ترجمه گوگل]اوه، خنده دار! دستانت را از ماشین من بگیر
[ترجمه گوگل]اوه، خنده دار! دستانت را از ماشین من بگیر
7. Hey, hands off! That's my drink!
[ترجمه ترگمان]! هی، دستت رو بکش این نوشیدنی منه!
[ترجمه گوگل]آهای دستت رو بکش! این نوشیدنی من است!
[ترجمه گوگل]آهای دستت رو بکش! این نوشیدنی من است!
8. Get your bleeding hands off my car!
[ترجمه ترگمان]! دستت رو از ماشین من بکش بیرون
[ترجمه گوگل]ماشین خونین خود را از دست من بردارید
[ترجمه گوگل]ماشین خونین خود را از دست من بردارید
9. "Take your hands off me!" she said with a snarl.
[ترجمه ترگمان]دستتو بکش با غرشی گفت
[ترجمه گوگل]'دست من را از من بگیر!' او با یک مارپیچ گفت:
[ترجمه گوگل]'دست من را از من بگیر!' او با یک مارپیچ گفت:
10. Tell your little brother to keep his hands off my car.
[ترجمه ترگمان]به داداشت بگو دست از ماشین من برداره
[ترجمه گوگل]به برادر کوچک خود بگویید که دست های خود را از ماشین من نگه دارد
[ترجمه گوگل]به برادر کوچک خود بگویید که دست های خود را از ماشین من نگه دارد
11. Get your hands off my wife!
[ترجمه ترگمان]دستت رو از زن من بکش بیرون
[ترجمه گوگل]دست هایت را از همسرم بگیر!
[ترجمه گوگل]دست هایت را از همسرم بگیر!
12. They can't keep their hands off each other - they never stop kissing and cuddling.
[ترجمه ترگمان]ان ها نمی توانند دست از یکدیگر جدا کنند - آن ها هرگز دست از بوسیدن و در آغوش گرفتن دست برنمیدارن
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند دست یکدیگر را حفظ کنند - آنها هرگز بوسیدن و سوزاندن را متوقف نمی کنند
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند دست یکدیگر را حفظ کنند - آنها هرگز بوسیدن و سوزاندن را متوقف نمی کنند
13. Keep your hands off my milk.
[ترجمه ترگمان]دستت رو از شیر من بکش بیرون
[ترجمه گوگل]دست های خود را از شیر من بردار
[ترجمه گوگل]دست های خود را از شیر من بردار
14. He switched his hands off her.
[ترجمه ترگمان]دستش را از روی او عوض کرد
[ترجمه گوگل]او از دست او دستش را عوض کرد
[ترجمه گوگل]او از دست او دستش را عوض کرد
15. Take your thieving hands off my radio!
[ترجمه ترگمان]! دستت رو از radio بردار
[ترجمه گوگل]دست های دزد را از رادیوی من بیرون بیاور!
[ترجمه گوگل]دست های دزد را از رادیوی من بیرون بیاور!
پیشنهاد کاربران
معنای اصطلاحی:دست نزنید
دستتو بکش
دست زدن موقوف
دست کشیدن، رها کردن
دست نزن
دست نزن بهم
Don't touch me
Don't touch me
as an adjective:
not involving or requiring direct involvement or intervention.
بدون دخالت مستقیم
not involving or requiring direct involvement or intervention.
بدون دخالت مستقیم
غیرمداخله گر
صرفاً نظاره گر
کلمات دیگر: