کلمه جو
صفحه اصلی

jerkily

انگلیسی به فارسی

تند و تیز، با تکان


انگلیسی به انگلیسی

• in fits and starts, with sharp sudden movements; stupidly, in an idiotic manner (slang)

جملات نمونه

1. the sick man spoke jerkily
مرد بیمار بریده بریده حرف می زد.

2. Using his stick heavily, he moved jerkily towards the car.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از عصایش به سرعت به سوی اتومبیل حرکت کرد
[ترجمه گوگل]با استفاده از چوب خود را به شدت، او حرکت کرد به جرقه به سمت ماشین

3. Peter drove jerkily, cornering too fast and fumbling the gears.
[ترجمه ترگمان]پیتر تند تند تند تند تند تند تند تند تند تند می کرد و دنده ها را جستجو می کرد
[ترجمه گوگل]پیتر جرقه زد، چرخش سریع و چرخاندن چرخ دنده ها

4. He touched the toad and it inflated jerkily, its throat moving in and out like bellows.
[ترجمه ترگمان]او وزغ را لمس کرد و به تندی باد کرد
[ترجمه گوگل]او زخم را لمس کرد و آن را به شدت نفوذ داد، گلو آن را مانند سیلندر حرکت می داد

5. Jerkily she rose en pointe on one wooden leg and twisted round in a pirouette.
[ترجمه ترگمان]سپس روی یک پای چوبی افتاد و روی پاشنه پا چرخید
[ترجمه گوگل]او به سختی بر روی یک پایه چوبی بر روی یک پایه چوبی زد و دور را در یک پریوت پیچید

6. I spoke jerkily as I fought with the expression on my face.
[ترجمه ترگمان]همچنان که با حالت چهره ام مبارزه می کردم، تند حرف می زدم
[ترجمه گوگل]من با این حرف با چهره ی من مبارزه می کردم

7. He moved against her hands, jerkily, almost losing the control he had fought to keep down.
[ترجمه ترگمان]او به دست ها تکیه داده بود و به سختی کنترل خود را از دست داده بود و تقریبا کنترل خودش را از دست داده بود
[ترجمه گوگل]او دستهایش را به حرکت درآورد، به طرز وحشتناکی، تقریبا کنترل خود را از دست داد که برای حفظ کردن مبارزه کرده بود

8. Xiangzi sat down jerkily, his muscles taut.
[ترجمه ترگمان]Xiangzi به آرامی نشست و عضلاتش منقبض شد
[ترجمه گوگل]Xiangzi نشسته jerkily، عضلات خود را تکان داد

9. The ticker began to reel out jerkily its titful coils of tape, the desk telephone had a chronic attack of buzzing.
[ترجمه ترگمان]تیک تیک تیک تیک تیک تیک its را شروع می کرد و زنگ تلفن زنگ می زد و زنگ تلفن زنگ می زد
[ترجمه گوگل]صدای تیک تیک شروع به نوازش کردن کردن کیت های کامپیوتری از آن کرد، و تلفن یک گوشی رو به زحمت بود

10. She rose stiffly, jerkily from the window seat.
[ترجمه ترگمان]به سختی از روی صندلی کنار پنجره برخاست
[ترجمه گوگل]او به آرامی، به آرامی از صندلی پنجره رشد کرد

11. He began walking jerkily up and down, evidently unable to keep still.
[ترجمه ترگمان]به سرعت بالا و پایین می رفت و ظاهرا نمی توانست بی حرکت بماند
[ترجمه گوگل]او شروع به حرکت به آرامی بالا و پایین، ظاهرا قادر به نگه داشتن هنوز

12. The way his stringy black hair moves jerkily into his eyes.
[ترجمه ترگمان]موهای سیاه و سیاهش به سرعت به چشم هایش حرکت می کند
[ترجمه گوگل]چطور موهای سیاه و سفید خود را به چشمان خود جرا می کند

13. She gave it back, but he could only move jerkily, like an unwieldy puppet.
[ترجمه ترگمان]او آن را پس داد، اما فقط می توانست به تندی حرکت کند، مثل یک عروسک بزرگ و سنگین
[ترجمه گوگل]او آن را به عقب بازگرداند، اما او فقط می تواند حرکت کند، مثل یک دست نشانده خسته کننده

پیشنهاد کاربران

تکان تند تند ( سر )

به شیوه ای احمقانه


کلمات دیگر: