کلمه جو
صفحه اصلی

languidly


از روی بیحالی، از روی ضعف، آهسته، بطور بیروح یا بی حالت

انگلیسی به فارسی

ملایم


انگلیسی به انگلیسی

• without strength or energy, slowly, sluggishly; apathetically, with indifference, listlessly

جملات نمونه

1. he climbed the steps languidly
آهسته آهسته از پله ها بالا رفت.

2. 'Can't do that,' he drawled languidly.
[ترجمه ترگمان]با لحنی سست گفت: نمی توانم این کار را بکنم
[ترجمه گوگل]او نمیتواند این کار را انجام دهد

3. We sat about languidly after dinner.
[ترجمه ترگمان]بعد از شام به آرامی نشستیم
[ترجمه گوگل]ما بعد از شام به راحتی می نشستیم

4. The men languidly put on their jackets.
[ترجمه ترگمان]مردها با لحنی سست jackets را بر تن می کردند
[ترجمه گوگل]مردان به آرامی روی کت های خود قرار می دهند

5. He moved languidly across the room.
[ترجمه ترگمان]با قدم های سست از اتاق خارج شد
[ترجمه گوگل]او به آرامی در سراسر اتاق حرکت کرد

6. She returned to her seat and he sank languidly into the chair opposite.
[ترجمه ترگمان]به جای خود برگشت و بی حال روی صندلی مقابل افتاد
[ترجمه گوگل]او به صندلی برگشت و به آرامی غرق در صندلی مقابل شد

7. When Grandcourt languidly presents his proposal. her vacillation intrigues him.
[ترجمه ترگمان]وقتی که به بیت با بی میلی پیشنهاد او را تقدیم می کند vacillation او را فریب می داد
[ترجمه گوگل]هنگامی که Grandcourt به آرامی پیشنهاد خود را ارائه می دهد کمال او باعث می شود او را تحریک کند

8. But on the biosensor display the languidly pulsing curves had begun to change their tempo.
[ترجمه ترگمان]اما در the، خطوط سست و سست begun شروع به تغییر آهنگ کرده بود
[ترجمه گوگل]اما بر روی بیوسنسور، منحنی های پالس به آرامی شروع به تغییر سرعت خود کردند

9. He had languidly stretched one arm out and in doing so knocked over the wine bottle.
[ترجمه ترگمان]دستش را دراز کرد و در حالی که بطری شراب را در دست داشت، به آرامی دستش را دراز کرد
[ترجمه گوگل]او به آرامی یک بازو کشید و در انجام این کار به بیش از بطری شراب ضربه زد

10. Carla and Nick were sitting on the grass, languidly tossing Sara's frisbee to and fro.
[ترجمه ترگمان]کارلا و نیک روی علف ها نشسته بودند و با بی میلی frisbee را به جلو و عقب هل می دادند
[ترجمه گوگل]کارلا و نیک در چمن نشسته بودند، به آرامی ریختن فریزبی سارا به عقب و جلو

11. Water flowed languidly into the thirsty field.
[ترجمه ترگمان]آب با بی حالی به دشت تشنه می آمد
[ترجمه گوگل]آب به آرامی به میدان تشنه حرکت کرد

12. June walked languidly on between the meadows and the river, with an ache in her heart.
[ترجمه ترگمان]ژوئن با قدم های سست بین چمن ها و رودخانه، با دردی در قلبش قدم می زد
[ترجمه گوگل]ماه ژوئن در میان چمنزارها و رودخانه به آرامی روی زمین افتاد و با درد در قلبش چیره شد

13. Avanti languidly said to the king.
[ترجمه ترگمان]Avanti با لحنی سست به شاه گفت:
[ترجمه گوگل]Avanti به آرامی به پادشاه گفت

14. A tanned blonde in a bikini swims languidly in the clear swimming pool.
[ترجمه ترگمان]یک زن بلوند مایل به برنزه به طور بی حال در استخر تمیز شنا شنا می کند
[ترجمه گوگل]یک پیراهن براق شده در یک بیکینی به آرامی در استخر شنا است

15. An asymmetrical biker jacket hangs languidly with a pair of relaxed jean shorts.
[ترجمه ترگمان]یک دوچرخه سوار نامتقارن با یک جفت شلوار جین شل، سست و بی حال آویزان است
[ترجمه گوگل]یک جلیقه دوتایی نامتقارن به آرامی با یک جفت شلوار جین آرام خم می شود

پیشنهاد کاربران

به آرامی، آرام


کلمات دیگر: