(نبرد) تن به تن، (کتک کاری) دست به یقه، نزدیک، دست بدست یکدیگر، مجاور، دردسترس، دست به یقه
hand to hand
(نبرد) تن به تن، (کتک کاری) دست به یقه، نزدیک، دست بدست یکدیگر، مجاور، دردسترس، دست به یقه
انگلیسی به فارسی
نزدیک، دست بدست یکدیگر، مجاور، دردسترس، دست به یقه
دست در دست، دست بدست یکدیگر، نزدیک، مجاور، در دسترس، دست به یقه
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: involving physical contact between opponents, as in military combat.
• a hand-to-hand fight is one in which people are fighting very close together, with their hands or knives.
جملات نمونه
1. a hand-to-hand combat among the trench's defenders and the attackers
نبرد تن به تن بین مدافعان سنگر و مهاجمان
2. a bloody hand-to-hand combat
نبرد تن به تن خونین
3. every night he relived that hand-to-hand combat
هر شب خاطرات آن جنگ تن به تن در ذهنش زنده می شد.
4. Our soldiers bravely fought hand to hand with the enemy.
[ترجمه ترگمان]سربازان ما شجاعانه با دشمن دست دادند
[ترجمه گوگل]سربازان ما شجاعانه دست به دشمن زدند
[ترجمه گوگل]سربازان ما شجاعانه دست به دشمن زدند
5. Buckets of water were passed from hand to hand to put the fire out.
[ترجمه ترگمان]buckets آب از دستش به سوی آتش دراز شده بودند تا آتش را خاموش کنند
[ترجمه گوگل]سطل آب از دست به دست منتقل شد تا آتش خاموش شود
[ترجمه گوگل]سطل آب از دست به دست منتقل شد تا آتش خاموش شود
6. She was passed from hand to hand.
[ترجمه ترگمان]دستش را به طرف من دراز کرد
[ترجمه گوگل]او از دست به دست منتقل شد
[ترجمه گوگل]او از دست به دست منتقل شد
7. In hand to hand combat it would take two, perhaps three, androids to subdue just one of them.
[ترجمه ترگمان]در دست مبارزه تن به تن، دو، شاید سه چیز را به عهده گرفت تا یکی از آن ها را مهار کند
[ترجمه گوگل]در دست به دست مبارزه آن را دو، شاید سه، androids را به نفوذ فقط یکی از آنها را
[ترجمه گوگل]در دست به دست مبارزه آن را دو، شاید سه، androids را به نفوذ فقط یکی از آنها را
8. Finance is the art of passing currency from hand to hand until it finally disappears.
[ترجمه ترگمان]دارایی، هنر انتقال پول از دست به دست است تا اینکه بالاخره ناپدید شود
[ترجمه گوگل]امور مالی هنر انتقال پول از دست به دست تا زمانی که نهایتا ناپدید شود
[ترجمه گوگل]امور مالی هنر انتقال پول از دست به دست تا زمانی که نهایتا ناپدید شود
9. A book that has been passed from hand to hand, from friend to friend, since it first appeared in small bookshops across America.
[ترجمه ترگمان]یک کتاب که از دست به دست دیگر از دوست به دوست داده شده است، از زمانی که اولین بار در bookshops کوچک در سراسر آمریکا ظاهر شد
[ترجمه گوگل]کتابی که از دست به دست، از دوست به دوست منتقل شده، از آنجایی که اولین بار در کتابفروشی های کوچک در سراسر آمریکا ظاهر شد
[ترجمه گوگل]کتابی که از دست به دست، از دوست به دوست منتقل شده، از آنجایی که اولین بار در کتابفروشی های کوچک در سراسر آمریکا ظاهر شد
10. Living in America - hand to hand, across the nation.
[ترجمه ترگمان]زندگی کردن در آمریکا - دست به دست، در سراسر کشور
[ترجمه گوگل]زندگی در آمریکا - دست به دست، در سراسر کشور
[ترجمه گوگل]زندگی در آمریکا - دست به دست، در سراسر کشور
11. Jews passed the store hand to hand up the gangway.
[ترجمه ترگمان]یهودیان دست خود را به طرف راهرو دراز کردند
[ترجمه گوگل]یهودیان دست فروشگاه را به دست آوردند تا راهپیمایی را انجام دهند
[ترجمه گوگل]یهودیان دست فروشگاه را به دست آوردند تا راهپیمایی را انجام دهند
12. They lifted earth in baskets, passed bricks from hand to hand and dragged heavy stones with ropes over their shoulders.
[ترجمه ترگمان]آن ها خاک را در سبد گذاشتند، آجر از دست به دست دادند و سنگ سنگین را از روی شانه های خود کشیدند
[ترجمه گوگل]آنها زمین را در سبد ها برداشتند، آجر را از دست به دست عبور دادند و سنگ های سنگین را با طناب روی شانه هایشان کشیدند
[ترجمه گوگل]آنها زمین را در سبد ها برداشتند، آجر را از دست به دست عبور دادند و سنگ های سنگین را با طناب روی شانه هایشان کشیدند
13. My acquaintances passed a brown bottle from hand to hand.
[ترجمه ترگمان]دوستان من یک بطری قهوه ای از دست به دست دادند
[ترجمه گوگل]آشنایان من یک بطری قهوه را از دست به دست گذراندند
[ترجمه گوگل]آشنایان من یک بطری قهوه را از دست به دست گذراندند
14. Off to our left, we could see the artillery pieces. At that point, they were fighting hand to hand.
[ترجمه ترگمان]به سمت چپ ما، می توانستیم توپ های آتشبار را ببینیم در این لحظه آن ها دست به دست هم دادند
[ترجمه گوگل]ما به سمت چپ ما می توانستیم قطعات توپخانه را ببینیم در آن لحظه، آنها با دست به دست دست داشتند
[ترجمه گوگل]ما به سمت چپ ما می توانستیم قطعات توپخانه را ببینیم در آن لحظه، آنها با دست به دست دست داشتند
کلمات دیگر: