کلمه جو
صفحه اصلی

rows

انگلیسی به فارسی

ردیف، سطر، صف، خط، رج، قطار، راسته، رده، ریسه، قیل و قال، ردیف چند خانه، ردیف کردن، پارو زدن، راندن، قرار دادن، بخط کردن


جملات نمونه

1. orderly rows of houses
ردیف های منظم خانه

2. a lane between rows of machines in a factory
باریک راهی از میان ردیف ماشین آلات کارخانه

پیشنهاد کاربران

ردیف


کلمات دیگر: