قمرها، سرگردان بودن، اواره بودن، ماه زده شدن، دیوانه کردن، بیهوده وقت گذراندن، پرسه زدن
moons
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. many moons passed and there was no news of him
چندین ماه گذشت و از او خبری نشد.
2. the moons of saturn
ماه های زحل
3. she has waited many moons
او ماهها صبر کرده است.
4. the period between two full moons
دوران بین دو ماه شب چهارده
پیشنهاد کاربران
قمر ها
ماه ها
کلمات دیگر: