کلمه جو
صفحه اصلی

steam


معنی : بخار، بخار آب، دمه، بخاری، بخار دادن، بخار کردن
معانی دیگر : نیروی بخار، (در اصل) بخار، بخور، (عامیانه) انرژی، پویایی، قوت، رمق، پشتکار، (به ویژه روی شیشه ی پنجره و غیره) مه، (کار کننده توسط نیروی بخار) بخاری، - بخار، حامل بخار، بخار رسان، بخار بر، بخار بیرون دادن، بخار (از خود) صادر کردن، بخار تولید کردن، (بخار) متصاعد شدن یا کردن، (با: -up معمولا شیشه ی پنجره و غیره) مه گرفتن، تار شدن (با بخار آب)، با نیروی بخار حرکت کردن، (مجازی) با سرعت یا عزم حرکت کردن، (عامیانه - از خشم یا آزردگی و غیره) به جوش آمدن، بی تاب شدن، به خود پیچیدن، کلافه شدن، (با بخار) پختن، نرم کردن، پاک کردن، بخارپز کردن، کشتی بخاری (steamship هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

بخار، بخار آب، دمه، بخار دادن، بخار کردن، بخاری


بخار، دمه، بخار اب، بخار دادن، بخار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: let off steam, blow off steam
(1) تعریف: water vapor, esp. that formed by boiling.

(2) تعریف: the white mist formed in the air when water vapor condenses, esp. by cooling.

(3) تعریف: any visible mist, as from a smokestack.

(4) تعریف: (informal) ability to do work; power.
مشابه: energy, power

- Do you have the steam to climb the hill?
[ترجمه ب گنج جو] به نظرت قدرت کافی برای صعود به قله رو داری؟
[ترجمه ترگمان] آیا شما بخار برای بالا رفتن از تپه دارید؟
[ترجمه گوگل] آیا بخار برای صعود به تپه دارید؟
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: steams, steaming, steamed
(1) تعریف: to release or produce steam.

(2) تعریف: to come to have a coating of condensed vapor (often fol. by up).

- The windows steam up in cold, humid weather.
[ترجمه ترگمان] پنجره ها در هوای سرد و مرطوب بخار می شوند
[ترجمه گوگل] پنجره ها در هوای سرد و مرطوب بخار می گیرند

(3) تعریف: to be in motion using or as if using steam power.

- The train steamed up the mountain.
[ترجمه ترگمان] قطار از کوه بالا می رفت
[ترجمه گوگل] قطار به کوه کشیده شد

(4) تعریف: (informal) to feel or express anger.
مشابه: anger, broil, fume
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to apply steam to, esp. to cook or clean.

- He steamed the fish for five minutes.
[ترجمه ترگمان] برای پنج دقیقه ماهی را بخار کرد
[ترجمه گوگل] او ماهی را به مدت پنج دقیقه بخار داد
صفت ( adjective )
(1) تعریف: of, concerning, or driven by steam.

- a steam locomotive
[ترجمه ترگمان] لوکوموتیو بخار
[ترجمه گوگل] یک لکوموتیو بخار

(2) تعریف: conveying or containing steam.

- a steam pipe
[ترجمه ترگمان] لوله بخاری
[ترجمه گوگل] یک لوله بخار

• water vapor; vapor, mist; energy (informal)
expose to or treat with steam (especially in cooking); give off steam or vapor; rise in the form of steam; express anger, fume (informal)
steam is the hot mist formed when water boils.
steam vehicles and machines are powered by steam.
if something steams, it gives off steam.
if you steam food, you cook it in steam rather than in water.
if you let off steam, you get rid of your energy or anger by behaving noisily or violently; an informal expression.
if a project runs out of steam, it slowly stops working or being efficient, because the people involved feel discouraged or have lost interest; an informal expression.
if you are steamed up about something, you are very annoyed about it; an informal expression.
when glass steams up, it becomes covered with steam or mist.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] بخار آب
[مهندسی گاز] بخار، بخارآب
[نساجی] بخار - بخار آب - اتوی بخار خانگی
[آب و خاک] بخار آب

مترادف و متضاد

بخار (اسم)
haze, vapor, gas, fume, brume, steam, reek

بخار آب (اسم)
steam

دمه (اسم)
vapor, vapour, steam

بخاری (صفت)
steam, gaseous

بخار دادن (فعل)
fume, steam, fumigate

بخار کردن (فعل)
steam, volatilize, gasify

energy


Synonyms: beef, force, might, muscle, potency, power, puissance, sinew, strength, vigor, vim


جملات نمونه

1. steam can condense into water
هوا می تواند تقطیر و تبدیل به آب شود.

2. steam engine
ماشین بخار

3. steam has fogged the bathroom windows
پنجره های حمام بخار کرده است.

4. steam locomotive
لوکوموتیو بخاری

5. steam shoots out of the opening
بخار از دهانه فوران می کند.

6. steam up
1- بخار گرفته شدن،مه گرفتن 2- (عامیانه) برانگیختن،به شور یا خشم آوردن،به هیجان آوردن

7. a steam pipe
لوله ی بخار بر

8. full steam ahead!
با تمام نیرو به جلو!

9. living steam
بخار زنده

10. the steam is led out of the building through this pipe
با این لوله بخار به خارج ساختمان برده می شود.

11. to steam a carpet
فرش را با بخار شستن

12. a eucalyptus-leaf steam
بخور برگ اکالیپتوس

13. a special steam that renews felt and velvet
بخار ویژه ای که نمد و مخمل را احیا می کند

14. he lost steam near the end of the race
در اواخر مسابقه از رمق افتاد.

15. suddenly, hot steam began to erupt
ناگهان بخار داغ شروع به برون فشانی کرد (بیرون زد).

16. air charged with steam
هوای اشباع شده از بخار آب

17. the hiss of steam which was coming out of the kettle
صدای هیس بخار که از کتری بیرون می آمد

18. to travel by steam
با کشتی بخاری سفر کردن

19. heat turns water into steam
گرما آب را تبدیل به بخار می کند.

20. this ship moves by steam
این کشتی با نیروی بخار حرکت می کند.

21. let (or blow) off steam
(عامیانه) دق دل خالی کردن،تمدد اعصاب کردن،کام دل گرفتن

22. the working model of a steam engine
نمونه ی کاربردی یک ماشین بخار

23. he achieved success on his own steam
با پشتکار خودش به موفقیت رسید.

24. the windows of the kitchen were covered with steam
پنجره های آشپزخانه از بخار پوشیده شده بود.

25. Steam rose from the boiling kettle.
[ترجمه ترگمان]بخار از کتری جوشان بالا آمد
[ترجمه گوگل]بخار از کتری جوش افزایش یافت

26. It is natural that steam trains gave way to electric trains.
[ترجمه ترگمان]طبیعی است که قطارهای بخار به قطارهای برقی راه پیدا کنند
[ترجمه گوگل]طبیعی است که قطارهای بخار به قطارهای الکتریکی متصل می شوند

27. Steam is condensed in the condenser.
[ترجمه ترگمان]بخار در کندانسور متراکم می شود
[ترجمه گوگل]بخار در کندانسور چگال شده است

28. If steam touches cold surfaces, it is condensed into water.
[ترجمه ترگمان]اگر بخار سطوح سرد را لمس کند، در آب فشرده می شود
[ترجمه گوگل]اگر بخار سطوح سرما را لمس کند، به آب اضافه می شود

29. There was steam coming from the cooking-pot.
[ترجمه ترگمان]بخار از دیگ بخار می امد
[ترجمه گوگل]بخار از گلدان پخت و پز وجود داشت

30. The steam has been condensed into drops of water.
[ترجمه ترگمان]بخار به قطرات آب فشرده شده است
[ترجمه گوگل]بخار به قطره های آب اضافه شده است

Heat turns water into steam.

گرما آب را تبدیل به بخار می‌کند.


This ship moves by steam.

این کشتی با نیروی بخار حرکت می‌کند.


a eucalyptus-leaf steam

بخور برگ اکالیپتوس


full steam ahead!

با تمام نیرو به جلو!


He achieved success on his own steam.

با پشتکار خودش به موفقیت رسید.


He lost steam near the end of the race.

در اواخر مسابقه از رمق افتاد.


The windows of the kitchen were covered with steam.

پنجره‌های آشپزخانه از بخار پوشیده شده بود.


steam engine

ماشین بخار


steam locomotive

لوکوموتیو بخاری


a steam pipe

لوله‌ی بخار بر


The kettle steams.

کتری بخار می‌دهد.


steaming tea

چای داغ (بخاردار)


The horse's body was steaming.

از بدن اسب بخار بلند می‌شد.


In the bathroom my glasses steamed up.

در حمام عینک من تار شد.


We steamed southward.

(با نیروی بخار) به سمت جنوب راهی شدیم.


The train steamed into the station.

قطار (با نیروی بخار) وارد ایستگاه شد.


He took the ball and steamed toward the goal line.

توپ را برداشت و به‌سرعت به سوی خط دروازه شتافت.


He is still steaming over the insult.

هنوز از آن توهین به خود می‌پیچد.


to steam a carpet

فرش را با بخار شستن


steamed vegetables

سبزیجات بخارپزشده


to travel by steam

با کشتی بخاری سفر کردن


The coach's talk got the team steamed up.

سخنان مربی افراد تیم را به هیجان آورد.


اصطلاحات

let (or blow) off steam

(عامیانه) دق دل خالی کردن، تمدد اعصاب کردن، کام دل گرفتن


steam up

1- بخار گرفته شدن، مه گرفتن 2- (عامیانه) برانگیختن، به شور یا خشم آوردن، به هیجان آوردن


پیشنهاد کاربران

انرژی. رمق. قوت

بخور پز

بخار کردن


بخار پز کردن غذا

جوشاندن

Just letting off a bit of steam
یعنی فقط یه کم از کوره در رفتم

Stream : رود طبیعی کوچک ( از river کوچکتر )
Steam : بخار
Smoke : دود ( دخانیات )
Fume : دود ( ناشی از یک عمل مثلا کارخانه )

این کلمه در دو حالت فعل و اسم وجود داره مثل خیلی از کلمات انگلیسی دیگه
در حالت اسم به معنی بخار
و در حالت فعل به معنی بخار دادن، بخار کردن، شاید در بعضی موارد به معنی بخار پز کردن و مواردی مشابه این باشه که با توجه به جملات متن و ترجمه میشه بهترین معنی رو براش پیدا کرد ولی در حالت کلی به این معنی هست.

steam ( علوم جَوّ )
واژه مصوب: بخارآب
تعریف: بخاری که دمای آن بالاتر از نقطۀ جوش آب است


کلمات دیگر: