کلمه جو
صفحه اصلی

torch


معنی : مشعل، چراغ قوه، فانوس، مشعلدار کردن
معانی دیگر : روشنک، فروزانه، (مجازی) سرچشمه ی دانش یا فهم و غیره، (امریکا - خودمانی) حریق (عمدی) ایجاد کردن، آتش زدن، (جوشکاری و غیره) چراغ کوره ای، مشعل جوشکاری، انبر جوشکاری، اخگرفکن، آتش فکن، (انگلیس) چراغ قوه (بیشتر می گویند: flashlight)، چراه قوه

انگلیسی به فارسی

چراغ‌قوه


مشعل


(در آمریکا) مشعل، پریموس کوره‌ای، چراغ لحیم‌کاری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: pass the torch
(1) تعریف: a stick or rod with a flammable material fixed or wound on one end, ignited and carried as a portable light.
مشابه: light

(2) تعریف: a portable device that produces a very hot flame, as for soldering or glass working.

(3) تعریف: that which enlightens, illuminates, guides, or inspires.

- the torch of freedom
[ترجمه ترگمان] مشعل آزادی
[ترجمه گوگل] مشعل آزادی

(4) تعریف: (slang) an arsonist.

(5) تعریف: (chiefly British) a hand-held, usu. battery-powered lamp; flashlight.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: torches, torching, torched
مشتقات: torchlike (adj.)
• : تعریف: (slang) to burn or cause to burn, as in arson.

• set on fire, ignite, set ablaze
piece of wood that is lit on fire to provide light, lamp
a torch is a small electric light which you carry in your hand.
a torch is also a stick with burning material at the end.
a particular kind of torch is a device that uses a hot flame for a particular task such as welding or cutting metal.
to torch a building means to set fire to it deliberately.
if you say that someone is carrying the torch of a particular belief or philosophy, you mean that they are working hard to ensure that it continues and grows stronger.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] مشعل
[مهندسی گاز] آتش گیر، مشعل، مشعل دارکردن

مترادف و متضاد

مشعل (اسم)
light, cresset, torch, flambeau

چراغ قوه (اسم)
torch, flashlight

فانوس (اسم)
light, lantern, torch, lamp, lanthorn, safelight

مشعلدار کردن (فعل)
torch

جملات نمونه

put something to the torch

آتش به چیزی زدن، چیزی را به آتش کشیدن


olympic torch

مشعل المپیک


1. he shined his torch into the cave
نور مشعلش را توی غار انداخت.

2. those who hold the torch of freedom
آنانکه مشعلدار آزادی هستند

3. carry the (or a) torch for someone
(امریکا - خودمانی) سخت عاشق کسی بودن (معمولا بدون آنکه طرف بداند)

4. we falshed our position with a torch
موقعیت خود را با مشعل اطلاع دادیم.

5. The policeman played his torch over the men's faces.
[ترجمه ترگمان]پلیس مشعل خود را بر چهره مردان نواخت
[ترجمه گوگل]پلیس مشعل خود را روی چهره مردان بازی کرد

6. She flashed the torch as a signal.
[ترجمه ترگمان]چراغ قوه را به علامت علامت روشن کرد
[ترجمه گوگل]او مشعل را به صورت سیگنال فریاد زد

7. The torch flared in the wind.
[ترجمه ترگمان]مشعل در باد شعله ور شد
[ترجمه گوگل]مشعل در باد فرو می ریزد

8. The burglar shone his torch into the dark room.
[ترجمه ترگمان]دزد مشعل را در اتاق تاریک روشن کرد
[ترجمه گوگل]سارقان مشعل خود را در اتاق تاریک فریاد زدند

9. They lit a torch and set fire to the chapel's thatch.
[ترجمه ترگمان]مشعلی را روشن کردند و به بام نمازخانه کلیسا شلیک کردند
[ترجمه گوگل]آنها یک مشعل را روشن کردند و آتش سوزی را به کلیسای کلیسا آتش زدند

10. Can you raise the torch so I can see?
[ترجمه ترگمان]می توانی مشعل را بالا ببری تا بتوانم ببینم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید مشعل را بالا ببرید تا بتوانم ببینم؟

11. He flashed a torch to guide me.
[ترجمه ترگمان]چراغ قوه را روشن کرد تا مرا راهنمایی کند
[ترجمه گوگل]او یک مشعل را به من هدایت کرد

12. He played the beam of his torch over the wall of the cave.
[ترجمه ترگمان]او نور چراغ قوه را روی دیوار غار نواخت
[ترجمه گوگل]او پرتو مشعل خود را بیش از دیوار غار بازی کرد

13. They struggled to keep the torch of idealism and hope alive.
[ترجمه ترگمان]آن ها کوشیدند تا مشعل of و امید را زنده نگه دارند
[ترجمه گوگل]آنها تلاش کردند تا مشعل ایده آلیسم را حفظ کنند و امیدوار باشند

14. The torch sends out a powerful beam of light.
[ترجمه ترگمان]مشعل پرتوی قوی از نور می فرستد
[ترجمه گوگل]مشعل یک پرتو قدرتمند نور را می فرستد

پیشنهاد کاربران

مشعل چراغ قوه

روشن کننده ی تاریکی

passing on the torch to somebody
میراث دار کسی بودن در کاری
انتقال اندوخته تجربه و دانش به نسل بعد
بنابراین میتوان "میراث" را هم برگردان این واژه دانست.

Carry a torch for someone = To be fall in love with
Someone secretly

آتش زدن


کلمات دیگر: