کلمه جو
صفحه اصلی

resultant


معنی : بردار، حاصل، منتج شونده، منتجه، پربرایند، بر ایند
معانی دیگر : ناشی شده، منتج، حاصله، پی آیند (resulting هم می گویند)، نتیجه، پیامد، ثمره، بازآورد

انگلیسی به فارسی

منتجه، بردار، برایند، حاصل، منتج شونده


منتجه، برایند


نتیجه گیری، حاصل، بردار، منتجه، پربرایند، منتج شونده، بر ایند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: following as a conclusion or consequence.
مشابه: attendant

(2) تعریف: being the result of two or more factors combined.
اسم ( noun )
• : تعریف: a thing that results; outcome.

• consequence, outcome, result
resulting from, arising from, derived from, consequent
resultant means caused by the event just mentioned; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] برآیند
[عمران و معماری] منتجه
[ریاضیات] برایند

مترادف و متضاد

بردار (اسم)
vector, resultant, dope vector

حاصل (اسم)
growth, result, outcome, upshot, resultant, product, yield, heir, fruitage, harvest, outgrowth, perquisite, resume

منتج شونده (صفت)
resultant, illative

منتجه (صفت)
resultant

پر برایند (صفت)
resultant

بر ایند (صفت)
consequent, resultant

جملات نمونه

a resultant force

نیروی حاصله


Success is the resultant of millions of decisions.

موفقیت پیامد میلیون‌ها تصمیم‌گیری است.


1. a resultant force
نیروی حاصله

2. success is the resultant of millions of decisions
موفقیت پیامد میلیون ها تصمیم گیری است.

3. The resultant design has leaned towards a course more heavily weighted towards interviewing skills.
[ترجمه ترگمان]طراحی حاصل به سمت یک دوره بیشتر به سمت مهارت مصاحبه متمایل شده است
[ترجمه گوگل]طراحی در نتیجه به سمت یک دوره بیشتر به سمت مهارت های مصاحبه اهمیت داده شده است

4. The resultant deferred debt service charges are included in debtors.
[ترجمه ترگمان]هزینه های خدمات بدهی معوق مانده نیز در بدهکاران دیده می شوند
[ترجمه گوگل]درنتیجه هزینه اتهام پرداخت بدهی در بدهکارها گنجانده شده است

5. They lose credibility quickly with a resultant adverse impact on employee performance and profit.
[ترجمه ترگمان]آن ها اعتبار خود را به سرعت با تاثیر نامطلوب ناشی از عملکرد کارکنان و سود از دست می دهند
[ترجمه گوگل]آنها اعتبار را به سرعت با تأثیر نامطلوب بر عملکرد و سود کارکنان از دست می دهند

6. Although psychology recognizes the resultant uncertainties in computer-dependent methods, it tends to underestimate them.
[ترجمه ترگمان]اگرچه روان شناسی عدم قطعیت ها در روش های وابسته به کامپیوتر را تشخیص می دهد، اما اغلب آن ها را دست کم می گیرد
[ترجمه گوگل]اگر چه روانشناسی عدم قطعیت های حاصل از روش های وابسته به کامپیوتر را تشخیص می دهد، اما تمایل دارد که آنها را دست کم بگیرند

7. The resultant observation is asymmetric, but can be interpreted by association as symmetry in perspective.
[ترجمه ترگمان]مشاهده حاصل نامتقارن است، اما می تواند توسط ارتباط به عنوان تقارن در دیدگاه تفسیر شود
[ترجمه گوگل]مشاهدات نتیجه نامتقارن است، اما می توان آن را به صورت تقارن در نظر گرفت

8. The resultant drag could topple the plane from the sky.
[ترجمه ترگمان]کشش حاصله ممکن است هواپیما را از آسمان سرنگون کند
[ترجمه گوگل]کشیدن نتیجه می تواند هواپیما را از آسمان نابود کند

9. Or spitting in the dust and rubbing the resultant cement upon blind eyes.
[ترجمه ترگمان]یا تف کردن روی خاک و پاک کردن سیمان روی چشم کور
[ترجمه گوگل]یا ذوب شدن در گرد و غبار و مالش سیمان حاصل از آن بر روی چشم کور

10. If the resultant hollow in the neck is really severe it might require a form of heat treatment to rectify the situation.
[ترجمه ترگمان]اگر فرورفتگی حاصل در گردنش واقعا شدید باشد، ممکن است به شکلی از عملیات حرارتی برای اصلاح وضعیت نیاز داشته باشد
[ترجمه گوگل]اگر نتیجه توخالی در گردن واقعا شدید باشد ممکن است نیاز به یک نوع درمان گرما برای اصلاح وضعیت داشته باشد

11. The resultant systems have been able to perform detailed analyses of small fragments of language.
[ترجمه ترگمان]سیستم های حاصل قادر به انجام تجزیه و تحلیل دقیق قطعات کوچک زبان بوده اند
[ترجمه گوگل]سیستم های حاصل شده اند قادر به انجام تجزیه و تحلیل دقیق از قطعات کوچک زبان است

12. The resultant figure is a net liability and so the minority interest is a debit balance.
[ترجمه ترگمان]شکل حاصل یک مسئولیت خالص است و بنابراین منافع اقلیت یک تراز بدهی است
[ترجمه گوگل]شکل حاصل از آن یک تعهد خالص است و بنابراین سهمیه اقلیت یک توازن بدهی است

13. There are resultant phasic convergence and retraction of the eyes.
[ترجمه ترگمان]convergence هم گرایی و retraction چشم ها حاصل می شود
[ترجمه گوگل]همگرایی فازی و عقب افتادگی چشمها به وجود آمده است

14. In the resultant culture clash Guinness drowns, heroism subverted by duty, reality distorted by the military mindset.
[ترجمه ترگمان]در فرهنگ به دست آمده، گینس غرق می شود، قهرمانی که بر سر کار تخریب می شود، واقعیت از طرز فکر نظامی تحریف می شود
[ترجمه گوگل]در نتیجه فرهنگ مخالف گینس غرق می شود، قهرمانی توسط وظیفه، تحریف شده توسط ذهنیت نظامی تحریف شده توسط وظیفه

15. The blast and resultant fire destroyed the building.
[ترجمه ترگمان]این انفجار و آتش سوزی ناشی از آن ساختمان را ویران کرد
[ترجمه گوگل]انفجار و آتش سوزی این ساختمان را نابود کرد

پیشنهاد کاربران

حاصله
بدست آمده

در نتیجه

resultant ( of two vectors ) = برآیند ( دو بردار )


کلمات دیگر: