کلمه جو
صفحه اصلی

adrift


معنی : شناور، سر گردان، اواره، بدون هدف، دستخوش طوفان، غوطهور
معانی دیگر : زبردست، تردست، سبکدست، ماهر، بی هدف، (در مورد کشتی یا قایق) شناور (بدون لنگر و ناخدا)، غوطه ور روی اب

انگلیسی به فارسی

دستخوش طوفان، غوطه‌ور(روی آب)، (مجازاً) آواره، بدون هدف، سرگردان، شناور


مرده، شناور، سر گردان، اواره، بدون هدف، دستخوش طوفان، غوطهور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not anchored, as a boat; drifting.
مترادف: awash, drifting
مشابه: astray, at sea, rootless, unsettled, wandering

- The boat had become unmoored and was now adrift in the sea.
[ترجمه ترگمان] قایق به صورت unmoored درآمده بود و اکنون در دریا سرگردان شده بود
[ترجمه گوگل] قایق غرق شده بود و در حال حاضر در دریا بود

(2) تعریف: without purpose or decisiveness.
مترادف: aimless, directionless, drifting, indecisive, irresolute, purposeless
مشابه: uncertain

- His life is adrift.
[ترجمه ترگمان] زندگیش بی هدف است
[ترجمه گوگل] زندگی او سرزنده است
قید ( adverb )
(1) تعریف: without anchor, as a boat; drifting.
مترادف: awash, drifting

- The ship was set adrift by the storm.
[ترجمه ترگمان] کشتی دست خوش طوفان شده بود
[ترجمه گوگل] کشتی توسط طوفان به سمت پایین حرکت کرد

(2) تعریف: in a purposeless or indecisive manner.
مترادف: aimlessly, indecisively, irresolutely, purposelessly

- Her thoughts wandered adrift.
[ترجمه ترگمان] افکارش سرگردان شده بود
[ترجمه گوگل] افکار او سرگردانند

• without direction, without purpose; (nautical) drifting, not anchored (of a ship)
aimless, without direction, without purpose; (nautical) drifting, not anchored (of a ship); astray
if a boat goes adrift, it floats on the water without being controlled.
in sport, if you are a particular number of points adrift, you are behind your opponent by that number of points.

دیکشنری تخصصی

[نفت] سرگردان

مترادف و متضاد

شناور (صفت)
adrift, floating, buoyant, afloat, free-swimming

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

اواره (صفت)
adrift, arrant, excursive, homeless, errant, fugacious, straggly

بدون هدف (صفت)
adrift

دستخوش طوفان (صفت)
adrift

غوطه ور (صفت)
adrift

floating out of control


Synonyms: afloat, drifting, loose, unanchored, unmoored


Antonyms: anchored, stable, tied down


without purpose


Synonyms: aimless, directionless, goalless, purposeless


Antonyms: determined, purposeful


off course


Synonyms: amiss, astray, erring, wrong


Antonyms: on course, on target


جملات نمونه

1. suddenly i realized that i was jobless and adrift
ناگهان احساس کردم که بی کار و سرگردانم.

2. The survivors were adrift on a raft for six days.
[ترجمه ترگمان]این بازمانده ها شش روز روی یک کلک گیر کرده بودند
[ترجمه گوگل]بازماندگان برای شش روز در یک قایق بودند

3. He was adrift in an open boat for three days.
[ترجمه Evn] او سه روز به صورت شناور بر روی قایق بود
[ترجمه ترگمان]سه روز بود که در یک قایق باز سرگردان بود
[ترجمه گوگل]او سه روز در یک قایق باز بود

4. He spent three days adrift on his yacht.
[ترجمه ترگمان] اون سه روز رو توی کشتی خودش غوطه ور کرده بود
[ترجمه گوگل]او سه روز در قایق بادبانی خود گذراند

5. They were spotted after three hours adrift in a dinghy.
[ترجمه ترگمان]پس از سه ساعت در یک قایق پارویی گیر افتاده بودند
[ترجمه گوگل]آنها بعد از سه ساعت در یک قایق رانده شدند

6. The ship was adrift on the high seas.
[ترجمه ترگمان]کشتی در دریاهای بزرگ سرگردان بود
[ترجمه گوگل]این کشتی در دریاهای آزاد قرار داشت

7. The hem of my skirt's come adrift again.
[ترجمه ترگمان]لبه دامنم دارد باز می شود
[ترجمه گوگل]بعد سینه دامنم دوباره برمی گردد

8. Our plans had gone badly adrift.
[ترجمه سعید] همه برنامه هامون نقش بر آب شده بود ( معنی تحت الفظی )
[ترجمه ترگمان]نقشه ما به طرز وحشتناکی سرگردان شده بود
[ترجمه گوگل]برنامه های ما خیلی بد پیش رفتند

9. Amy had the growing sense that she was adrift and isolated.
[ترجمه ترگمان]ای می احساس می کرد که او سرگردان و منزوی است
[ترجمه گوگل]امی احساس رو به رشدی داشت که از او جدا شده بود

10. She untied the rope and set the boat adrift.
[ترجمه ترگمان]طناب را باز کرد و قایق را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او طناب را جدا کرد و قایق را به سمت پایین حرکت داد

11. Without language human beings are cast adrift.
[ترجمه ترگمان]بدون زبان، انسان ها سرگردان شده اند
[ترجمه گوگل]بدون زبان، انسانها از بین می روند

12. Three insulating panels had come adrift from the base of the vehicle.
[ترجمه ترگمان]سه پانل عایق از پایه وسیله رها شده بودند
[ترجمه گوگل]سه پانل عایق از پایه وسیله نقلیه خارج شده بود

13. The survivors were adrift in a lifeboat for six days.
[ترجمه ترگمان]نجات یافتگان به مدت شش روز در یک قایق نجات شناور بودند
[ترجمه گوگل]بازماندگان در شش روز در یک قایق نجات قرار داشتند

14. Something seems to have gone adrift in our calculations.
[ترجمه ترگمان]انگار یک چیزی در محاسبات ما سرگردان شده
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد چیزی در محاسبات ما رفته است

15. The ship has gone adrift.
[ترجمه ترگمان]کشتی سرگردان شده
[ترجمه گوگل]کشتی از بین رفته است

Suddenly, I realized that I was jobless and adrift.

ناگهان احساس کردم که بیکار و سرگردانم.


پیشنهاد کاربران

شل

Cast sb adrift
متوقف کردن حمایت از کسی یا ترک کردن کسی بدون هر گونه حمایت و هدفی

A person who doesnt have any purpose

adrift ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: سرگردان
تعریف: ویژگی شناوری که دست خوش موج و جریان آب و باد است و جهت حرکت مشخصی ندارد


کلمات دیگر: