1. a sponge imbibes water
اسفنج،آب را جذب می کند.
2. to sponge a patient's back with alcohol
پشت بیمار را با الکل ابر کشیدن
3. first dampen the sponge
اول اسفنج را نم دار بکن.
4. to squeeze water from a sponge
آب اسفنج را چلاندن
5. throw (or toss) in the sponge
(به ویژه مشت زنی) تسلیم شدن،به شکست خود اعتراف کردن
6. the porous rock drank water like a sponge
سنگ خلل و فرج دار مثل اسفنج آب جذب می کرد.
7. This sponge doesn't soak up water very well.
[ترجمه ترگمان]این اسفنج آب را به خوبی جذب نمی کند
[ترجمه گوگل]این اسفنج خیلی خوب نمیرسد
8. Sponge cakes have a light texture.
[ترجمه ترگمان]کیک های اسفنجی یک بافت نور دارند
[ترجمه گوگل]کیک اسفنجی دارای یک بافت سبک است
9. Give it a sponge with a damp cloth - that will remove the blood stains.
[ترجمه ترگمان]یک اسفنج با یک پارچه مرطوب به آن بدهید - که لکه های خون را پاک می کند
[ترجمه گوگل]یک اسفنج را با یک پارچه مرطوب بگذارید که لکه های خون را از بین می برد
10. You should try to sponge out the memory of the accident.
[ترجمه ترگمان]باید سعی کنی حافظه اون تصادف رو پاک کنی
[ترجمه گوگل]شما باید سعی کنید حافظه حادثه را از بین ببرید
11. Would you like some more sponge?
[ترجمه ترگمان]یه کم اسفنج بیشتر دوست داری؟
[ترجمه گوگل]آیا شما بعضی از اسفنج ها را می خواهید؟
12. Sponge yourself down, and then take a shower.
[ترجمه ترگمان] آروم باش و یه دوش بگیر
[ترجمه گوگل]اسفنج خود را پایین بیاورید و سپس دوش بگیرید
13. It's so nice to sponge myself down in a hot bath; it makes me feel so much cleaner.
[ترجمه ترگمان]خیلی خو به که خودمو توی یه حموم داغ گرم کنم؛ این باعث می شه احساس خیلی بهتری داشته باشم
[ترجمه گوگل]این خیلی خوب است که خودتان را در یک حمام داغ بخورید آن را باعث می شود من احساس خیلی پاکیزه
14. You can't always sponge on me, but have to work.
[ترجمه ترگمان]تو همیشه نمی توانی با من اسفنج درست کنی، اما باید کار کنی
[ترجمه گوگل]شما همیشه نمیتوانید با من بجنگید، اما باید کار کنید
15. That child soaks up new facts like a sponge!
[ترجمه ترگمان]اون بچه حقایق جدید رو مثل یه اسفنج جذب میکنه
[ترجمه گوگل]این کودک، حقایق جدیدی مثل یک اسفنج را تحریک می کند!