کلمه جو
صفحه اصلی

comminute


معنی : خرد کردن، تجزیه کردن، ریز ریز کردن، پودرشدن یاکردن، پودر کردن
معانی دیگر : به صورت گرد یا آرد در آوردن، گرد کردن، آرد کردن، تبدیل به غبار کردن، تجزیه شده، خردشده

انگلیسی به فارسی

خردکردن، ریز‌ریز کردن، تجزیه کردن، تجزیه‌شده، خردشده، پودرشدن یا کردن


کوتاه کردن، ریز ریز کردن، تجزیه کردن، پودرشدن یاکردن، پودر کردن، خرد کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: comminutes, comminuting, comminuted
• : تعریف: to make into a powder; pulverize.
صفت ( adjective )
مشتقات: comminution (n.)
(1) تعریف: divided into small pieces.

(2) تعریف: pulverized; powdered.

• crush, grind, pulverize

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خرد کردن

مترادف و متضاد

خرد کردن (فعل)
abate, diminish, mitigate, grind, squelch, minify, smash, chop, reduce, decrease, lessen, exterminate, eliminate, narrow, hash, fragment, fritter, annihilate, extenuate, shatter, shiver, crash, de-escalate, break to pieces, disintegrate, mash, comminute, mince, mangle, cut down, fragmentize, demolish, hack, fractionalize, pestle, steamroller

تجزیه کردن (فعل)
liberate, abstract, decompose, break down, parse, analyze, dismember, anatomize, comminute, dialyze, disembody, prescind, sequestrate

ریز ریز کردن (فعل)
chop, comminute, mince

پودر شدن یا کردن (فعل)
comminute

پودر کردن (فعل)
comminute, powder

جملات نمونه

1. Your leave thumb suffer a comminute fracture.
[ترجمه ترگمان]شست leave شکستگی comminute رو تحمل میکنه
[ترجمه گوگل]انگشت شست خود را از شکستگی رنج می برید

2. Earthworms comminute the mineral fraction of soils.
[ترجمه ترگمان]Earthworms بخش معدنی خاک را زیر و رو می کند
[ترجمه گوگل]کرم های خاکی از کانی های معدنی خاک خرد می شوند

3. METHODS A kind of edge-type pulverizer was made to comminute Glycyrrhiza Uralensis Fisch., compared with a traditional Pin-type pulverizer.
[ترجمه ترگمان]روش ها نوعی از pulverizer نوع لبه برای comminute Glycyrrhiza Uralensis Fisch ساخته شد در مقایسه با یک پین کد - سنتی
[ترجمه گوگل]روش ها نوعی لکه دار برای دستگاه های Glycyrrhiza Uralensis Fisch ساخته شده است که در مقایسه با پودر سنتی پین معمولی است

4. Combining the working principle of plough and harrow in agriculture that can realize to mix and comminute all kinds of material.
[ترجمه ترگمان]ترکیب اصول کار of و چنگک در کشاورزی که می تواند انواع مواد را با هم مخلوط و مخلوط کند ترکیب می کند
[ترجمه گوگل]ترکیب اصل کار از شخم و مزرعه در کشاورزی که می تواند تحقق بخشیدن به مخلوط کردن و خرد کردن انواع مواد

5. On the other hand, much construction garbage through dispart and choose, after eliminate and comminute, it can be used as the regenerate resources.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، بسیاری از زباله ساخت وساز از طریق dispart و انتخاب، بعد از حذف و comminute، می تواند به عنوان منابع تولید مجدد مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، زباله های ساختمانی زیادی را از بین می برد و پس از حذف و خرد کردن آن را انتخاب می کنید، آن را می توانید به عنوان منابع بازسازی استفاده کنید

6. And time of union was 6-10 weeks for open and comminute fracture.
[ترجمه ترگمان]و زمان اتحاد ۶ تا ۱۰ هفته برای شکست باز و comminute بود
[ترجمه گوگل]و زمان اتحاد از 6 تا 10 هفته برای شکستن باز و خنثی بود


کلمات دیگر: