کلمه جو
صفحه اصلی

mistook


زمان گذشته ی فعل: mistake، درست نفهمیدن، اشتباه کردن، عوضی گرفتن، لغزش خوردن

انگلیسی به فارسی

درست نفهمیدن،اشتباه کردن،عوضی گرفتن،لغزش خوردن


اشتباه گرفتی، اشتباه کردن، سهو کردن، خطا کردن، خبط کردن، درست نفهمیدن


انگلیسی به انگلیسی

• make an error, be wrong; misinterpret, misunderstand; confuse
mistook is the past tense of mistake.

جملات نمونه

1. he mistook the address and went to the wrong house
او نشانی را اشتباه کرد و به خانه ی عوضی رفت.

2. shapury mistook the ass for a deer and shot it!
شاپوری الاغ را با آهو عوضی گرفت و آنرا با تیر زد!

3. I mistook the stick for a snake.
[ترجمه ترگمان] من چوب رو با یه مار اشتباه گرفتم
[ترجمه گوگل]من چوب را برای یک مار گرفتم

4. She mistook him for the professor.
[ترجمه ترگمان]او را با استاد اشتباه گرفته بود
[ترجمه گوگل]او او را برای استاد قبول کرد

5. Sorry, I mistook you for someone else.
[ترجمه ترگمان] ببخشید، تو رو با یه نفر دیگه اشتباه گرفتم
[ترجمه گوگل]با عرض پوزش، من شما را برای شخص دیگری اشتباه گرفتم

6. You mistook when you thought I laughed at you.
[ترجمه ترگمان] وقتی فکر می کردی من بهت خندیدم، اشتباه کردی
[ترجمه گوگل]تو فکر کردی که فکر کردی تو خندیدی

7. The doctor mistook the symptoms for blood poisoning.
[ترجمه ترگمان] دکتر علائم مسمومیت خونی رو اشتباه گرفته
[ترجمه گوگل]دکتر از علائم مسمومیت خون رنج می برد

8. Officers mistook Stephen for an escaped prisoner.
[ترجمه ترگمان]افسران، استفن را به خاطر یک زندانی فراری اشتباه گرفتند
[ترجمه گوگل]افسران برای استفادۀ یک زندانی فراری مینویسند

9. A woman mistook him for a well-known actor, and asked him for his autograph.
[ترجمه ترگمان]یک زن او را با یک بازیگر مشهور اشتباه گرفته بود و از او تقاضای امضای او را می کرد
[ترجمه گوگل]یک زن به خاطر یک بازیگر مشهور از او خواسته بود و از او خواسته بود که برای او عکس بگیرد

10. The government completely mistook the feeling of the country.
[ترجمه ترگمان]دولت به طور کامل احساس کشور را اشتباه گرفت
[ترجمه گوگل]دولت به طور کامل احساس کشور را نادیده گرفت

11. Ken mistook her concern, thinking she was interested in him for another reason.
[ترجمه ترگمان]کن نگرانی او را اشتباه گرفت و فکر کرد که به دلیل دیگری به او علاقمند است
[ترجمه گوگل]کن نگرانی خود را از دست داد، فکر می کرد او به دلیل دیگری علاقه مند بود

12. The traveller mistook the house for a hotel.
[ترجمه ترگمان]مسافر خانه را با هتل اشتباه گرفت
[ترجمه گوگل]مسافر خانه را برای یک هتل مینوشید

13. The bird mistook the pebble for egg and tried to hatch it.
[ترجمه ترگمان]آن پرنده سنگریزه را به جای تخم مرغ گرفت و سعی کرد آن را باز کند
[ترجمه گوگل]این پرنده به دلیل خرگوش تخم مرغ، سعی کرد آن را خراب کند

14. You mistook my meaning entirely.
[ترجمه ترگمان] تو حرفم رو کاملا اشتباه گرفتی
[ترجمه گوگل]شما به طور کامل به معنای خود داری


کلمات دیگر: