کلمه جو
صفحه اصلی

mistily


بطور مه دار، بطور تیره

انگلیسی به فارسی

اشتباه


انگلیسی به انگلیسی

• dimly; in a manner which obscures; in a foggy manner

جملات نمونه

1. He explained the matter somewhat mistily.
[ترجمه ترگمان]این موضوع را تا اندازه ای به من توضیح داد
[ترجمه گوگل]او این موضوع را به طرز وحشیانه توضیح داد

2. A day of night, I am sleeping mistily, abrupt, the feeling has one both hands is touching me.
[ترجمه ترگمان]یک روز از شب، من با قیافه عبوس و ناگهانی می خوابم، احساس می کنم هر دو دستش مرا لمس می کند
[ترجمه گوگل]یک شب از شب، به طور ناگهانی در خواب، ناگهان، احساس یک دست هر دو دست من است

3. Bits of tulle and fuzzy yarn hang mistily from the rafters.
[ترجمه ترگمان]تکه های کت و شلوار تیره و yarn از روی تیره ای سقف آویزان مانده بود
[ترجمه گوگل]بیت های تیل و نخ های فازی از گراس ها بی صدا می آیند

4. He changed his mind mistily.
[ترجمه ترگمان]به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او ذهن خود را با اشتیاق تغییر داد

5. He explained it somewhat mistily .
[ترجمه ترگمان]کمی به من نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او آن را تا حدودی به اشتباه توضیح داد

6. Many dreams and expectations have fallen to the bottom of the flowing river of reality, only leaving a loop of beauty shining mistily.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از خواب ها و انتظارات در اعماق رودخانه جاری واقع شده اند و تنها یک حلقه از نور درخشان را رها می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از رویاها و انتظارات به پایین جریان رودخانه واقعیت رسیده است، تنها یک حلقه زیبایی را می شکند که بی صراحتی درخشان است

7. We never mediate with coming and going of the other party, just respectively facial statement mistily at this mostly will of the loneliness in a strange turn exist.
[ترجمه ترگمان]ما هرگز با آمدن و رفتن به طرف مقابل میانجی گری نمی کنیم بلکه به ترتیب اظهارات صورت خود را نگاه می کنیم که در این حالت اغلب از تنهایی در یک تغییر عجیب و غریب استفاده می کنیم
[ترجمه گوگل]ما هرگز با آمدن و رفتن حزب دیگر، نه تنها به صورت بیپایانی در این صورت، بلکه تنها به این که تنها بودن در یک عجیب عجیب و غریب وجود دارد، میانجی است

8. We need him to understand our website, if he came, a website stayed two minutes what to cannot do however mistily, be searched very hard to get by them.
[ترجمه ترگمان]ما به او نیاز داریم تا وب سایت ما را درک کند، اگر او بیاید، یک وب سایت دو دقیقه آنجا می ماند که نمی تواند با این حال نگاه کند، بسیار سخت مورد جستجو قرار گیرد تا از آن ها عبور کند
[ترجمه گوگل]ما به او نیاز داریم تا وب سایت ما را درک کنیم، اگر او آمد، یک وب سایت دو دقیقه باقی ماند، اما نمی توانست هر کاری که اشتباه انجام می داد، به سختی جستجو شود

9. My wife is patting Run'er inside the house, murmuring lullaby mistily.
[ترجمه ترگمان]با چشمان نیمه باز نجوا کنان زمزمه می کند: زن من داره از داخل خونه فرار می کنه
[ترجمه گوگل]همسر من دوختن Run'er در داخل خانه، لرزیدن لالایی را بی سر و صدا

10. Wife is flapping Run in the house and harrumphing the sleep song mistily .
[ترجمه ترگمان]همسر در خانه پرسه می زند و با چشمان من به خواب فرو می رود
[ترجمه گوگل]همسر flapping اجرای در خانه و ramalphing آهنگ خواب مضحک است

11. Tell the truth, luxuriant and beautiful is the sort of very lovely wife, this kind of ambiguous contact lets me be unable to bear or endure mind ripples, surprise mistily think of crotchet night.
[ترجمه ترگمان]راستش را بخواهید، این نوع ارتباط مبهم و زیبا، این نوع ارتباط مبهم، اجازه می دهد که نمی توانم تحمل کنم یا تحمل ذهن را داشته باشم
[ترجمه گوگل]حقیقت را بگویید، نوعی دوست داشتنی و دوست داشتنی است، این نوع از تماس مبهم اجازه می دهد که من نتوانم تحمل یا تحمل دلتنگی های ذهنی داشته باشم، تعجب نادرست در مورد شب عروسی فکر می کنم


کلمات دیگر: