کلمه جو
صفحه اصلی

ironbound


سنگلاخ، (دارای لبه ی) پرسنگ و صخره، خمش ناپذیر، انعطاف ناپذیر، غل و زنجیر شده، آهن بند شده، با اهن بسته، نجیر شده، خشن، با اهن بسته، دورتا دورخاره دار، ناهموار، سخت، سفت

انگلیسی به فارسی

با اهن بسته، نجیر شده، خشن


Ironbound، با اهن بسته، خشن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: as though bound with iron; stern or rigid.

- an ironbound adherence to rules
[ترجمه ترگمان] پایبندی محض به قوانین
[ترجمه گوگل] پایبندی به قوانین

(2) تعریف: bound with iron.

• covered with iron, ironclad, reinforced; hard, rigid

جملات نمونه

an ironbound coast

کرانه‌ی پرسنگلاخ


ironbound traditions

سنت‌های تغییر‌ناپذیر



کلمات دیگر: