تابش شده، درخشان کردن، منور کردن، نورافکندن
irradiated
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• illuminated, lit up; exposed to radiation
جملات نمونه
1. irradiated milk
شیر پرتو زده
2. irradiated vegetables
سبزیجات پرتوزده
3. moonlight irradiated the surface of the lake
نور ماه سطح دریاچه را درخشان کرده بود.
4. her voice irradiated strength and comfort
صدای او نیروبخش و آرام بخش بود.
5. his wisdom irradiated the most difficult subjects
بصیرت او مشکل ترین مطالب را روشن می کرد.
کلمات دیگر: