عیب جو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خرده گیر، موشکاف، بیش از حد خرده گیر
hypercritical
عیب جو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خرده گیر، موشکاف، بیش از حد خرده گیر
انگلیسی به فارسی
عیبجو، ایرادگیر، ایرادی، نق نقو، خردهگیر
فوق العاده بحرانی
انگلیسی به انگلیسی
• overcritical, excessively critical
صفت ( adjective )
مشتقات: hypercritically (adv.), hypercriticism (n.)
مشتقات: hypercritically (adv.), hypercriticism (n.)
• : تعریف: excessively or exaggeratedly critical; overly inclined to find fault.
• مشابه: captious, critical
• مشابه: captious, critical
مترادف و متضاد
captious
Synonyms: carping, caviling, censorious, critical, demanding, faultfinding, finicky, fussy, hair-splitting, hard to please, niggling, nit-picking, overcritical, persnickety
جملات نمونه
1. I hated my father. He was hyper-critical and mean.
[ترجمه ترگمان]از پدرم متنفر بودم اون خیلی حساس و حساس بود
[ترجمه گوگل]من از پدرم متنفر بودم او بیش از حد انتقادی و معنی داشت
[ترجمه گوگل]من از پدرم متنفر بودم او بیش از حد انتقادی و معنی داشت
2. A young teenage girl often becomes hypercritical of her mum-and knows exactly how to hit her weak spots.
[ترجمه ترگمان]یک دختر نوجوان جوان اغلب به مادرش (مادرش)تبدیل می شود و دقیقا می داند چگونه به نقاط ضعف خود ضربه بزند
[ترجمه گوگل]دختر جوان نوجوان اغلب مادر بزرگش را می گیرد و دقیقا می داند چگونه نقاط ضعف او را ببیند
[ترجمه گوگل]دختر جوان نوجوان اغلب مادر بزرگش را می گیرد و دقیقا می داند چگونه نقاط ضعف او را ببیند
3. Journalists can fall into the trap of being hypercritical.
[ترجمه ترگمان]روزنامه نگاران می توانند در دام hypercritical قرار بگیرند
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران می توانند به دام غربالگری برسند
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران می توانند به دام غربالگری برسند
4. EXAMPLE: A hypercritical boss is always quick to discover his employees' faults, and this is often quite discouraging to them.
[ترجمه ترگمان]مثال: یک رئیس hypercritical همیشه به دنبال کشف خطاهای کارمندان خود است، و این اغلب کاملا از آن ها دلسرد کننده است
[ترجمه گوگل]مثال: یک رئیس بیش از حد بحرانی همیشه سریع گسل های کارکنان خود را کشف می کند، و این امر اغلب برای آنها بسیار دلگرم کننده است
[ترجمه گوگل]مثال: یک رئیس بیش از حد بحرانی همیشه سریع گسل های کارکنان خود را کشف می کند، و این امر اغلب برای آنها بسیار دلگرم کننده است
5. Perfectionists are hypercritical to the point that they can't support people around them.
[ترجمه ترگمان]Perfectionists به این نکته اشاره دارند که نمی توانند از مردم اطراف خود حمایت کنند
[ترجمه گوگل]کمال گرایی به این نکته بسیار مهم است که آنها نمیتوانند مردم را در اطراف خود نگه دارند
[ترجمه گوگل]کمال گرایی به این نکته بسیار مهم است که آنها نمیتوانند مردم را در اطراف خود نگه دارند
6. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
7. A He is hypercritical of the local political system.
[ترجمه ترگمان]او یکی از اعضای سیستم سیاسی محلی است
[ترجمه گوگل]A او بیش از حد بحرانی از سیستم سیاسی محلی است
[ترجمه گوگل]A او بیش از حد بحرانی از سیستم سیاسی محلی است
8. He is hypercritical of the local political system.
[ترجمه ترگمان]او hypercritical از نظام سیاسی محلی است
[ترجمه گوگل]او بیش از اندازه از سیستم سیاسی محلی برخوردار است
[ترجمه گوگل]او بیش از اندازه از سیستم سیاسی محلی برخوردار است
9. In the negative— Hypercritical ; judges self and others against perfectionistic standards; lost in petty details.
[ترجمه ترگمان]در موارد منفی - منفی، قضاوت خود و دیگران در برابر استانداردهای perfectionistic؛ از دست رفته در جزئیات کوچک
[ترجمه گوگل]در منفی - بیش از حد بحرانی؛ قضات خود و دیگران را در برابر استانداردهای کمال گرا؛ جزئیات جزئی از دست رفته است
[ترجمه گوگل]در منفی - بیش از حد بحرانی؛ قضات خود و دیگران را در برابر استانداردهای کمال گرا؛ جزئیات جزئی از دست رفته است
10. The following illustrates one relationship and the unfortunate outcomes of hypercritical efforts to make a child successful.
[ترجمه ترگمان]موارد زیر یک رابطه و نتایج تاسف بار تلاش های hypercritical برای موفقیت کودک را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]در زیر موارد یک رابطه و نتایج ناگوار تلاش های بیش از حد بحرانی را برای موفقیت فرزند نشان می دهد
[ترجمه گوگل]در زیر موارد یک رابطه و نتایج ناگوار تلاش های بیش از حد بحرانی را برای موفقیت فرزند نشان می دهد
11. Early in my career. . . I had to choose between an honest arrogance and a hypercritical humility. . . I deliberately choose an honest arrogance, and I've never been sorry. Frank Lloyd Wright
[ترجمه ترگمان]اول در شغل من، باید بین غرور و تکبر و فروتنی خاصی انتخاب می کردم … من عمدا یک تکبر صادقانه انتخاب کردم و هیچ وقت هم متاسف نبودم فرانک لوید رایت
[ترجمه گوگل]در اوایل کار من من مجبور شدم بین یک قاطعیت صادقانه و فروتن بودن بیش از حد انتقادی انتخاب کنم من عمدا یک غرور صادقانه را انتخاب می کنم، و من هرگز متاسفم فرانک لوید رایت
[ترجمه گوگل]در اوایل کار من من مجبور شدم بین یک قاطعیت صادقانه و فروتن بودن بیش از حد انتقادی انتخاب کنم من عمدا یک غرور صادقانه را انتخاب می کنم، و من هرگز متاسفم فرانک لوید رایت
12. Women who felt abandoned by their fathers are likely to choose emotionally unavailable husbands, for example, and men raised by hypercritical moms will be drawn to wives who pick on them, he says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید زنانی که توسط پدران خود رها شده اند به احتمال زیاد شوهران را از نظر احساسی انتخاب می کنند، به عنوان مثال، و مردانی که توسط مادران hypercritical پرورش داده می شوند، به همسران خود جذب خواهند شد که آن ها را انتخاب می کنند
[ترجمه گوگل]او می گوید، زنان که پدران خود را از دست داده اند، به احتمال زیاد شوهر های غیرمعمول را انتخاب می کنند، به عنوان مثال، و مردان مطرح شده توسط مادران بیش از حد بحرانی به زنانی که بر آنها انتخاب می شوند، جذب می شوند
[ترجمه گوگل]او می گوید، زنان که پدران خود را از دست داده اند، به احتمال زیاد شوهر های غیرمعمول را انتخاب می کنند، به عنوان مثال، و مردان مطرح شده توسط مادران بیش از حد بحرانی به زنانی که بر آنها انتخاب می شوند، جذب می شوند
13. So perhaps this describes you, and if it does, take a look at the fear that underlies your hypercritical attitude.
[ترجمه ترگمان]پس شاید این توضیح شما را توضیح می دهد، و اگر این کار را انجام دهد، نگاهی به وحشتی که زمینه ساز نگرش hypercritical شما است، بیندازید
[ترجمه گوگل]بنابراین شاید این شما را توصیف کند و اگر این کار را بکند، نگاهی به ترس هایی که نگرش انتقادی شما را تحت تأثیر قرار می دهد، نگاه کنید
[ترجمه گوگل]بنابراین شاید این شما را توصیف کند و اگر این کار را بکند، نگاهی به ترس هایی که نگرش انتقادی شما را تحت تأثیر قرار می دهد، نگاه کنید
14. He would be courageous calm and self assured, but neither pompous nor hypercritical.
[ترجمه ترگمان]او شجاع بود، آرام و مطمئن، اما نه مغرور بود و نه زیاد
[ترجمه گوگل]او آرام آرام و مطمئن خواهد بود، اما نه مودبانه و نه بیش از حد بحرانی
[ترجمه گوگل]او آرام آرام و مطمئن خواهد بود، اما نه مودبانه و نه بیش از حد بحرانی
15. He's as big a geek as Zuckerberg, but of a different type: the hypercritical, even sometimes nasty type.
[ترجمه ترگمان]او به اندازه Zuckerberg معروف است، اما از نوع دیگری است: the، حتی گاهی اوقات بد
[ترجمه گوگل]او مانند ژاک Zuckerberg بزرگ است، اما از یک نوع دیگر: نوع فوق العاده و حتی گاهی اوقات تند و زننده است
[ترجمه گوگل]او مانند ژاک Zuckerberg بزرگ است، اما از یک نوع دیگر: نوع فوق العاده و حتی گاهی اوقات تند و زننده است
پیشنهاد کاربران
بسیار انتقادی
کلمات دیگر: