خراب شده، فرسوده شدن، بی میل بودن، بیزار بودن، عذاب دادن، بد دانستن، رنجاندن، ازردن
irked
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• annoyed, bothered, irritated
جملات نمونه
1. restrictions that irked buyers
محدودیت هایی که موجب رنجه ی خریداران می شد.
کلمات دیگر: