کلمه جو
صفحه اصلی

revery


رجوع شود به: reverie، reverie خیال واهی، خیال خام

انگلیسی به فارسی

( reverie )خیال واهی، خیال خام


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: reveries
• : تعریف: variant of reverie.

• preoccupation, state of being lost in meditation; daydream, fantasy

جملات نمونه

1. Not best pleased at being awakened from my reveries, I shrugged impatiently.
[ترجمه ترگمان]با بی صبری شانه هایش را بالا انداختم و گفتم: از اینکه از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال شدم
[ترجمه گوگل]من خوشحال نیستم که از بیداری هایم بیدار شوم، من بی صبرانه شانه خالی کردم

2. Wiping his mind clean of all extraneous thoughts, he concentrated on his reveries.
[ترجمه ترگمان]ذهنش را از تمام افکار گوناگون پاک می کرد و در خیال و خیال خود تمرکز می کرد
[ترجمه گوگل]تمیز کردن ذهن خود را از تمام اندیشه های بیگانه پاک می کند، او روی ملاحظاتش تمرکز می کند

3. If painful reveries of any kind had once overwhelmed him, they did so no longer.
[ترجمه ترگمان]اگر خاطرات دردناک هر نوع بار او را از پا در می آوردند، دیگر این کار را نمی کردند
[ترجمه گوگل]اگر زخم های دردناکی از هر نوعی او را یک بار غرق کرده بود، دیگر این کار را نکردند

4. Auntie interrupted my reveries.
[ترجمه ترگمان]عمه جون چرت و پرت من رو قطع کرد
[ترجمه گوگل]خانم تکرار خاطرات من را قطع کرد

5. This revery sometimes caused him to utter odd sayings.
[ترجمه ترگمان]این تخیل گاه کلماتی عجیب بر زبان می آورد
[ترجمه گوگل]این آزار و شکنجه گاه او را به سخنان عجیب و غریب می گوید

6. The stranger paused a moment in revery before this tender and calming spectacle.
[ترجمه ترگمان]غریبه لحظه ای در تخیل، پیش از این منظره لطیف و آرام، لحظه یی درنگ کرد
[ترجمه گوگل]غریبه یک لحظه در زمان رضایت قبل از این دیدگاه منفی و آرامش متوقف شد

7. She fell into so deep a revery that her eyes gradually closed.
[ترجمه ترگمان]چنان به رویا فرو رفت که چشمانش کم کم بسته شد
[ترجمه گوگل]او به چنان عمیقی افتاد که چشمش به تدریج بسته شد

8. It was from a youthful revery filled with speculations of thissort that I.
[ترجمه ترگمان]این اندیشه از رویای جوانی بود که از تفکرات thissort سرچشمه می گرفت
[ترجمه گوگل]از یک جوانی جوان که پر از گمانه زنی ها در این مورد بود،

9. Thought is the toil of the intelligence, revery its voluptuousness.
[ترجمه ترگمان]اندیشه، کار هوش، تخیل شهوت است
[ترجمه گوگل]اندیشه دغدغه ی هوش است، خوابیده است

10. The noise awoke her from her revery.
[ترجمه ترگمان]سر و صدا از تخیلاتش بیرون آمد
[ترجمه گوگل]سر و صدا او را از سرخوردگی او بیدار شد

11. For in revery you cannot rise above your achievements nor fall lower than your failures.
[ترجمه ترگمان]زیرا در تخیل شما نمی توانید بالاتر از achievements خود صعود کنید و نه کم تر از failures سقوط کنید
[ترجمه گوگل]برای رفورمها نمیتوانید بالاتر از دستاوردهایتان بلند شوید و نه کمتر از شکستهایتان

12. His revery continued to grow clearer.
[ترجمه ترگمان]تخیلاتش همچنان روشن تر می شد
[ترجمه گوگل]سرنوشت او ادامه پیدا کرد و روشن تر شد

13. His revery had not swerved from its course.
[ترجمه ترگمان]تخیلاتش از مسیر آن منحرف نشده بود
[ترجمه گوگل]سرنوشت او از دوره ی او تغییر نکرد

14. Thought, revery, prayer, -- these are great mysterious radiations.
[ترجمه ترگمان]تفکر، رویا، دعا، این radiations خیلی مرموز هستند
[ترجمه گوگل]اندیشه، تحرک، نماز، - این شعاع فوق العاده اسرار آمیز است


کلمات دیگر: