کلمه جو
صفحه اصلی

reverently


با احترام، مودبانه

انگلیسی به فارسی

با احترام


انگلیسی به انگلیسی

• respectfully, with veneration, deferentially

جملات نمونه

1. they prayed reverently
با خضوع و خشوع دعا کردند.

2. He laid the wreath reverently in front of the memorial.
[ترجمه ترگمان]او تاج گل را در جلوی مراسم یادبود گذاشت
[ترجمه گوگل]او در حیاط یادبود با احترام گذاشت

3. He gazed reverently at the handiwork.
[ترجمه ترگمان]با احترام به این کار خیره شد
[ترجمه گوگل]او با احتیاط به کارهای دستی نگاه کرد

4. The Customs officer closed the door softly, almost reverently, leaving her and the newcomer alone.
[ترجمه ترگمان]افسر گمرک آهسته در را بست و تقریبا با احترام او و تازه وارد را تنها گذاشت
[ترجمه گوگل]افسر گمرک به آرامی، تقریبا مهربانانه بسته شد، و او و تازه وارد را تنها گذاشت

5. Angels danced in the air and settled reverently into their alcoves.
[ترجمه ترگمان]فرشتگان در هوا می رقصیدند و با احترام در گوشه و کنار their می نشستند
[ترجمه گوگل]فرشتگان در هوا رقصیدند و با احترام به هق هق هایشان سکوت کردند

6. Her day has been celebrated most reverently every year, and the day of her translation has been particularly blessed.
[ترجمه ترگمان]هر سال با همه احترام و احترام جشن گرفته می شود و روز ترجمه او به طور خاص مورد رحمت قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]روز او بیشترین احترام در هر سال جشن گرفته شده است، و روز ترجمه او به ویژه برکت داده شده است

7. He'd pull the shirt out of the bag reverently and comment on its features.
[ترجمه ترگمان]او پیراهنش را از روی کیف کنار کشید و در مورد ویژگی های آن اظهار نظر کرد
[ترجمه گوگل]او پیراهن را از کیف به خوبی تسلیم می کند و ویژگی های آن را بیان می کند

8. These were handed down reverently from one generation to the next and treasured as family heirlooms.
[ترجمه ترگمان]این ها از نسلی به نسل دیگر، که میراث خانوادگی او بود، احترام می گذاشتند
[ترجمه گوگل]اینها از یک نسل به نسل دیگر با احتیاط تحویل داده شدند و به عنوان حواریون خانواده محسوب می شوند

9. Let us now very reverently examine ourselves as we partake of the bread and wine.
[ترجمه ترگمان]اکنون به همان اندازه که با نان و شراب سهیم می شویم، خود را با احترام آزمایش می کنیم
[ترجمه گوگل]حالا ما بسیار مهربانانه خودمان را بررسی می کنیم، چون ما نان و شراب را می گیریم

10. Pork gazed at it reverently and slowly delight spread over his face.
[ترجمه ترگمان]پو رک با خوشحالی به آن نگاه کرد و به آرامی روی صورتش نشست
[ترجمه گوگل]خوک به آن افتخار می کند و به آرامی لذت بر روی چهره او گسترش می یابد

11. He treated her with exceeding deference, rose reverently to open and shut doors for her.
[ترجمه ترگمان]با احترام زیادی با او رفتار کرد، با احترام از جا برخاست تا درها را باز کند و در را ببندد
[ترجمه گوگل]او با بیش از حد احترام برخورد کرد، با احتیاط به او افتخار کرد تا درب را برای او باز و بسته شود

12. It Reverently speaking, God could have used a daffodil, if that was all Samson had.
[ترجمه ترگمان]اگر سام سون بود می توانست از یک گل نرگس زرد رنگ استفاده کند
[ترجمه گوگل]خداحافظ، خدا می تواند از یک عنکبوت استفاده کند، اگر این همه سمسون بود

13. I put the book reverently back in its place.
[ترجمه ترگمان]کتاب را با احترام به جایش گذاشتم
[ترجمه گوگل]کتاب را با احتیاط به جای خود برگردانم

14. Then slowly, reverently, I inserted the key and wound the clock It'sprang to life.
[ترجمه ترگمان]سپس آهسته، با احترام، کلید را داخل گذاشتم و ساعت را به جای خود گذاشتم
[ترجمه گوگل]سپس به آرامی، با احترام، کلیدی را وارد کردم و ساعت را زدم تا به زندگی برسد


کلمات دیگر: