کلمه جو
صفحه اصلی

overall


معنی : بالا پوش، لباس کار، شامل همه چیز، سراسر، سرتاسر، روی هم رفته، همه جا
معانی دیگر : به طور کلی، کلا، از یک طرف به طرف دیگر، 1- روی هم رفته، به طور کلی، کلا 2- سر تا سر، یک سر 3- همه جانبه، کلی، روی همرفته، شامل همه چیز، مجموع، فراگیرنده

انگلیسی به فارسی

روی ‌هم رفته، شامل همه چیز


بالاپوش، لباس کار، لباس سرهمی


همه جا، سرتاسر


به طور کلی، لباس کار، بالا پوش، سرتاسر، روی هم رفته، همه جا، شامل همه چیز، سراسر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: from one limit to the other; entire.
مترادف: entire, entirely, throughout, total, totally, whole, wholly
مشابه: altogether, complete, comprehensive, full, fully

- The overall distance across Australia is about four thousand kilometers.
[ترجمه وحید] کل مسافت عرض استرالیا چیزی در حدود 4 هزار کیلومتر است
[ترجمه Aliiiiiii8] کل عرض مسافت استرالیا حدود۴ هزار کیلومتر است.
[ترجمه ترگمان] فاصله کلی در سراسر استرالیا در حدود چهار هزار کیلومتر است
[ترجمه گوگل] فاصله کلی در استرالیا حدود چهار هزار کیلومتر است

(2) تعریف: with respect to or including nearly everything; general.
مترادف: general, generally, in the main, largely, mainly, mostly, on the whole
مشابه: altogether, chiefly, principally

- Although there were a few positive reviews, the overall opinion of the critics was that the play was simply dull.
[ترجمه وحید] اگرچه که معدودی نظرات مثبت وجودداشت، عقیده کلی منتقدان این بود که نمایش کاملا خسته کننده است.
[ترجمه علی] با وجود اینکه چند نظر مثبت وجود داشت، اجماع منتقدان بر خسته کننده بودن نمایش بود
[ترجمه ترگمان] اگرچه چند مرور مثبت وجود داشت، اما نظر کلی منتقدان این بود که نمایش فقط کسل کننده است
[ترجمه گوگل] اگر چه چند نظر مثبت وجود دارد، نظر کلی منتقدان این بود که این بازی به سادگی خسته کننده بود
- I scored highest in one of the events, but my sister was the overall winner of the competition.
[ترجمه وحید] من در یکی از مسابقه ها بالاترین امتیاز را آوردم اما خواهرم در کل برنده رقابت شد.
[ترجمه ترگمان] من در یکی از این مسابقات بیش ترین امتیاز را کسب کردم، اما خواهرم برنده مسابقه شد
[ترجمه گوگل] من در یکی از رویدادها بیشترین امتیاز را به دست آوردم، اما خواهر من برنده کلی رقابت بود
قید ( adverb )
• : تعریف: for the most part; in general.

- Overall, I'd say our presentation went very well.
[ترجمه ترگمان] به طور کلی، من می گویم که سخنرانی ما بسیار خوب پیش می رفت
[ترجمه گوگل] به طور کلی می توان گفت که ارائه ما بسیار خوب بود
اسم ( noun )
(1) تعریف: see overalls.
مشابه: coveralls, jump suit

(2) تعریف: (chiefly British) a long loose-fitting coat or smock worn over clothes to protect them.

• overalls, one piece garment made of trousers and a piece of cloth that covers the chest and has shoulder straps (originally worn to protect clothes while working)
comprehensive; extensive
in general, generally
you use overall to indicate that you are talking about a situation in general or considering it as a whole. attributive adjective here but can also be used as a sentence adverb. e.g. overall, imports account for half of our stock.
overalls are a piece of clothing that combine trousers and a jacket which you wear over your clothes to protect them while you are working.
overalls are also the same as dungarees; used in american english.
an overall is a type of coat that you wear over your clothes to protect them while you are working.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] کلی
[نساجی] پارچه لباس کار - روپوش - بالا پوش - کلا - رویهمرفته - در کل - سر تاسر - همه جا
[ریاضیات] روی هم، جامع، سرتاسر، کل، همه سطح کل
[ریاضیات] کل، سطح، همه

مترادف و متضاد

Antonyms: incomplete, narrow


بالا پوش (اسم)
overall, coverlet, mantle, wrapper, quilt

لباس کار (اسم)
overall

شامل همه چیز (صفت)
overall

سراسر (صفت)
whole, entire, overall

سرتاسر (قید)
through, crosswise, crossways, throughout, all over, overall, entirely, totally, thru, cap-a-pie, completely

روی هم رفته (قید)
altogether, overall, totally, all-told, by and large, in toto

همه جا (قید)
overall, passim

complete, general


Synonyms: all-embracing, blanket, comprehensive, global, inclusive, long-range, long-term, sweeping, thorough, total, umbrella


Antonyms: incomplete, narrow, specific


in general


Synonyms: all over, chiefly, everyplace, everywhere, generally speaking, in the long run, largely, mainly, mostly, on the whole, predominantly, primarily, principally, throughout


جملات نمونه

1. he was given overall direction of the program
سرپرستی کلی برنامه به او سپرده شده بود.

2. the ships were decorated overall
کشتی ها سراسر آذین بندی شده بودند.

3. An overall theme will help to give your essay coherence.
[ترجمه ترگمان]یک تم کلی به ایجاد انسجام essay کمک می کند
[ترجمه گوگل]موضوع کلی کمک خواهد کرد تا هماهنگی مقاله خود را ارائه دهید

4. The overall cost of the exhibition was £400,000.
[ترجمه ترگمان]هزینه کلی این نمایشگاه ۴۰۰،۰۰۰ پوند بود
[ترجمه گوگل]هزینه کلی این نمایشگاه 400000 پوند بود

5. I hope u'll be more positive overall.
[ترجمه Nazanin] من امیدوارم تو به طور کلی مثبت باشید
[ترجمه ترگمان]من امیدوارم که u به طور کلی مثبت باشد
[ترجمه گوگل]من امیدوارم که شما بیشتر مثبت باشید

6. This is conditional on the overall plan.
[ترجمه ترگمان]این امر مشروط به برنامه کلی است
[ترجمه گوگل]این بستگی به طرح کلی دارد

7. Their overall strategy is quite good, but one or two of the details could be improved.
[ترجمه ترگمان]استراتژی کلی آن ها کاملا خوب است، اما یک یا دو مورد از جزییات می تواند بهبود یابد
[ترجمه گوگل]استراتژی کلی آنها بسیار خوب است، اما یک یا دو جزء می تواند بهبود یابد

8. The overall situation is good, despite a few minor problems.
[ترجمه ترگمان]وضعیت کلی علی رغم چند مشکل کوچک خوب است
[ترجمه گوگل]وضعیت کلی خوب است، با وجود چند مشکل جزئی

9. It's all part of an overall strategy to gain promotion.
[ترجمه ترگمان]همه اینها بخشی از یک استراتژی کلی برای کسب ترفیع است
[ترجمه گوگل]این همه بخشی از استراتژی کلی برای به دست آوردن ارتقاء است

10. Did you grasp the overall situation?
[ترجمه ترگمان]آیا شما وضعیت کلی را درک کرده اید؟
[ترجمه گوگل]آیا وضعیت کلی را درک کردید؟

11. The overall composition of the Senate was Democrats 57 and Republicans 4
[ترجمه ترگمان]ترکیب کلی مجلس سنا دموکرات ها ۵۷ و جمهوری خواهان ۴ بود
[ترجمه گوگل]ترکیب کلی سنای دموکراتها 57 و جمهوریخواهان 4 بود

12. It is the general's role to develop overall strategy.
[ترجمه علی] نقش ژنرال ایجاد و طراحی یک استراتژی فراگیر و جامع است
[ترجمه ترگمان]این نقش کلی توسعه استراتژی کلی است
[ترجمه گوگل]این نقش کلی برای توسعه استراتژی کلی است

13. Overall, the tone of the book is satirical/the book is satirical in tone.
[ترجمه ترگمان]روی هم رفته لحن کتاب هجو است \/ کتاب مورد هجو قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]به طور کلی، متن کتاب طنز / کتاب طنز است

14. There's been an overall improvement recently.
[ترجمه ترگمان]اخیرا یک بهبود کلی صورت گرفته است
[ترجمه گوگل]اخیرا بهبود کلی صورت گرفته است

15. My mum came over all giddy and had to sit down.
[ترجمه ترگمان]مادرم گیج شده بود و مجبور بود بنشیند
[ترجمه گوگل]مامانم بر همه گریه کرد و مجبور شدم نشستم

16. He towered over all his classmates.
[ترجمه ترگمان]او در مقابل همه همکلاسی خود ایستاده بود
[ترجمه گوگل]او بر تمام همکلاسی هایش برجست

17. I stood up too quickly and came over all dizzy/faint/peculiar.
[ترجمه ترگمان]من خیلی سریع بلند شدم و سرم گیج رفت
[ترجمه گوگل]من خیلی زود ایستادم و همه سرگیجه / ضعف / عجیب و غریب را دیدم

18. I'm sure he'll walk over all the other competitors.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او تمام the را پیاده خواهد کرد
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم که او بیش از همه رقبای دیگر راه می رود

19. In ability she towers over all the others in her class.
[ترجمه ترگمان]در توانایی او بر همه کسانی که در کلاس او بودند، به چشم می خورد
[ترجمه گوگل]در توانایی او بر تمام دیگران در کلاس او برجسته است

20. I jumped my horse over all the fences.
[ترجمه ترگمان] از روی تمام حصارها پریدم بیرون
[ترجمه گوگل]من اسبم را بر روی تمام نرده ها پریدم

21. I've been puzzling over all the figures, trying to find what happened to the missing money.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم بفهمم چه اتفاقی برای پول گم شده افتاده
[ترجمه گوگل]من بیش از همه ارقام گیج کننده است، تلاش برای پیدا کردن آنچه که به پول گم شده اتفاق افتاده است

22. A profound silence prevailed over all.
[ترجمه ترگمان]سکوت عمیقی بر همه چیره شد
[ترجمه گوگل]سکوت عمیقی بر تمام وجود داشت

23. The holidays were over all too soon .
[ترجمه ترگمان]تعطیلات خیلی زود تم وم شده بود
[ترجمه گوگل]تعطیلات بیش از همه زود گذشت

24. He rode roughshod over all opposition to his ideas.
[ترجمه ترگمان]او نسبت به عقاید خود تاخت و تاز می کرد
[ترجمه گوگل]او در برابر مخالفت با ایده هایش خجالت می کشید

25. Mozart towers over all other composers.
[ترجمه ترگمان]برج های موتزارت به تمام آهنگسازان دیگر
[ترجمه گوگل]موتزارت بر تمام آهنگسازان دیگر برجسته است

26. The committee has jurisdiction over all tax measures.
[ترجمه ترگمان]این کمیته صلاحیت رسیدگی به همه اقدامات مالیاتی را دارد
[ترجمه گوگل]این کمیته در مورد تمام اقدامات مالیاتی صلاحیت دارد

27. We handed over all our gold and money.
[ترجمه ترگمان]ما همه طلا و money رو تحویل دادیم
[ترجمه گوگل]ما تمام طلا و پول ما را تحویل دادیم

28. Planes fly over all day.
[ترجمه ترگمان]هواپیماها هر روز پرواز می کنن
[ترجمه گوگل]هواپیما در تمام طول روز پرواز می کند

29. She was given absolute control over all recruitment decisions.
[ترجمه ترگمان]او کنترل مطلق همه تصمیمات استخدام را در اختیار داشت
[ترجمه گوگل]او کنترل کامل بر تمام تصمیمات استخدام را داده بود

The ships were decorated overall.

کشتی‌ها سراسر آذین‌بندی شده بودند.


Overall, it was a good book.

روی‌هم‌رفته کتاب خوبی بود.


پیشنهاد کاربران

جامع، فراگیر، همه جانبه

همه جانبه

عمومی

لباس سرهم

کلی - سراسری

نهایی، کلی، روی هم رفته، کامل، عمومی، فراگیر

در مجموع

روی هم رفته، در مجموع

سراسر بیکاری


connotation

جمعا، سرتاسری

کلا. خلاصه. روی هم رفته

کلی، نهایی، در مجموع، کلا، به طور کلی

به طورکل، درنهایت

کلان

Whole of sth

All in all
روی هم رفته


کلمات دیگر: