messes، یک ظرف غذا، یک خوراک، هم غذایی، طعام، سالن غذا خوری سرباز خانه، خوراندن، شلوغ کاری کردن، الوده کردن، اشفته کردن، خوراک دادن
messes
انگلیسی به فارسی
جملات نمونه
1. fresh fruit was a rarity in army messes
در ناهارخانه های ارتشی میوه ی تازه نادر بود.
پیشنهاد کاربران
آت و آشغال. کثافت، شلختگی
کلمات دیگر: