کلمه جو
صفحه اصلی

slumber


معنی : چرت، خواب سبک، چرتی، چرت زدن، غنودن
معانی دیگر : خوابیدن، خفتن، خسبیدن، خواب بودن، در خواب گذراندن، در خواب غفلت بودن

انگلیسی به فارسی

چرت، خواب سبک، چرت زدن، چرتی


خوابیدن، چرت، خواب سبک، چرتی، چرت زدن، غنودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slumbers, slumbering, slumbered
(1) تعریف: to sleep, esp. lightly.
مترادف: catnap, doze, nap, snooze
مشابه: drowse, repose, rest, sleep

(2) تعریف: to be temporarily inactive.
مترادف: rest
مشابه: hibernate, repose, sleep, vegetate

- The ocean is slumbering before the storm.
[ترجمه ترگمان] اقیانوس قبل از توفان به خواب رفته است
[ترجمه گوگل] اقیانوس قبل از طوفان خواب میبیند
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to pass (time) by sleeping.
مترادف: doze, sleep
مشابه: drowse

- They slumbered the hours away.
[ترجمه Aysan] آن ها ساعت ها خواب ماندند.
[ترجمه ترگمان] ساعت ها در خواب بودند
[ترجمه گوگل] آنها ساعت ها دور می خوابیدند
اسم ( noun )
(1) تعریف: (sometimes pl.) a state or period of sleep.
مترادف: catnap, doze, nap, sleep, snooze

(2) تعریف: temporary inactivity; dormancy.
مترادف: arrest, dormancy, hibernation, quiescence, sleep

• sleep, unconscious state entered into by the body for the purpose of rest and rejuvenation (in humans and animals); period of rest; inactive state
be in a state of sleep, fall asleep; be inattentive, be inactive; lie dormant or latent
slumber is sleep; a literary word.
if you slumber, you sleep; a literary word.

مترادف و متضاد

چرت (اسم)
snooze, nap, doze, slumber

خواب سبک (اسم)
slumber, light sleep

چرتی (اسم)
slumber

چرت زدن (فعل)
caulk, catnap, snooze, nap, doze, slumber, dawdle, drowse

غنودن (فعل)
sleep, repose, snug, nap, slumber, nuzzle

sleep


Synonyms: coma, dormancy, doze, drowse, forty winks, inactivity, languor, lethargy, nap, repose, rest, sack time, shut-eye, snooze, stupor, torpor


Antonyms: awakening, consciousness, wakefulness


جملات نمونه

1. It is only when the mind and character slumber that the dress can be seen.
[ترجمه ترگمان]فقط موقعی است که ذهن و شخصیت در خواب دیده می شود که آن لباس را می توان دید
[ترجمه گوگل]تنها زمانی که ذهن و شخصیت می خوابند که لباس می تواند دیده شود

2. I fell into a gentle slumber.
[ترجمه ترگمان]به خواب عمیقی فرو رفتم
[ترجمه گوگل]من به خواب زمستانی افتادم

3. He had fallen into exhausted slumber.
[ترجمه ترگمان]به خواب عمیقی فرورفته بود
[ترجمه گوگل]او به زود خسته شده بود

4. He passed into a deep slumber.
[ترجمه ترگمان]به خوابی عمیق فرو رفت
[ترجمه گوگل]او به یک خواب عمیق منتقل شد

5. She fell into a deep and peaceful slumber.
[ترجمه ترگمان]او به خوابی عمیق و آرام فرو رفت
[ترجمه گوگل]او به یک خواب عمیق و صلح آمیز سقوط کرد

6. The phone suddenly roused her from slumber.
[ترجمه ترگمان]ناگهان تلفن او را از خواب بیدار کرد
[ترجمه گوگل]گوشی به طور ناگهانی از خواب بیدار شد

7. Some insects slumber in the winter.
[ترجمه ترگمان]برخی از حشرات در زمستان به خواب می روند
[ترجمه گوگل]برخی از حشرات در زمستان می خوابند

8. She would probably fall into slumber tonight if the devil himself were to share the room with her.
[ترجمه ترگمان]اگر قرار بود خود شیطان هم با او در اتاق بماند، احتمالا امشب به خواب فرو می رفت
[ترجمه گوگل]احتمالا او امشب به خواب می رود اگر شیطان خودش بخواهد اتاق را با او بگذارد

9. But now most of the dragons slumber, dreaming the centuries away until the end of the world.
[ترجمه ترگمان]اما حالا بیشتر خواب اژدها تا آخر دنیا را در خواب می دید
[ترجمه گوگل]اما در حال حاضر اکثر اژدها ها خواب می بینند، که قرن ها دور انداخته اند تا پایان جهان

10. The giants awoke from their enchanted slumber.
[ترجمه ترگمان]غول ها از خواب enchanted بیدار شدند
[ترجمه گوگل]غول ها از خواب بیدار شدند

11. A ticket inspector wakes from his slumber and Des shoots past me waving his tube pass.
[ترجمه ترگمان]یک بازرس جریمه از خواب بیدار می شود و از کنار من بیرون می جهد و لوله tube را تکان می دهد
[ترجمه گوگل]یک بازرس بلیط از خواب بیدار می شود و Des shoots در گذشته من را تحریک می کند

12. The sounds of communal slumber murmured and sighed through the cloth walls.
[ترجمه ترگمان]صدای خواب همگانی به گوش رسید و از میان دیوارها آه کشید
[ترجمه گوگل]صدای جمجمه جمعی از روی دیوارهای پارچه خیره شد و از سرش افتاد

13. They were awoken from their slumber by a knock at the door.
[ترجمه ترگمان]آن ها با ضربه ای به در خواب از خواب بیدار شدند
[ترجمه گوگل]آنها از خواب بیدار شدند و با ضربه گویی در درب باز شد

14. Jaq wished that he himself could slumber.
[ترجمه ترگمان]Jaq آرزو می کرد که ای کاش خودش هم خواب باشد
[ترجمه گوگل]Jaq آرزو کرد که خودش می تواند خوابش ببرد

The old woman slumbered peacefully.

پیرزن در خواب آرامی فرورفته بود.


The public conscience slumbers.

وجدان اجتماعی در خواب غفلت فرو رفته است.


پیشنهاد کاربران

خفته


کلمات دیگر: