1. She was concussed after being thrown from her horse.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه از اسبش پرت شد، بی هوش شد
[ترجمه گوگل]او پس از پرتاب از اسب خود را contraussed
2. He was badly concussed in the collision.
[ترجمه ترگمان]او در برخورد به شدت عصبانی بود
[ترجمه گوگل]او در برخورد بسیار بدبین بود
3. He was concussed by the blast.
[ترجمه فرشته عاج] او بر اثر انفجار مصدوم شد.
[ترجمه ترگمان]او در اثر انفجار کشته شد
[ترجمه گوگل]او توسط انفجار متوقف شد
4. I hit my head and was concussed for several days.
[ترجمه ترگمان]سرم را تکان دادم و چند روز بی هوش شدم
[ترجمه گوگل]من به سرم ضربه زدم و چندین روز با هم مخلوط شدم
5. He has also concussed two linesmen and shot a dog that once ran on to the pitch at Leech.
[ترجمه ترگمان]او همچنین دو linesmen را منفجر کرد و یک سگ را که زمانی به زمین پرتاب شد شلیک کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین دو تن از افسران خط دفاعی را اخراج کرد و یک سگ را که زمانی به زمین حمله کرده بود، شلیک کرد
6. His dream also only returns to concuss in the seaside of that night along with his voice forever.
[ترجمه ترگمان]رویای او نیز تنها بر می گردد تا در کنار دریا با صدای او برای همیشه در کنار دریا باشد
[ترجمه گوگل]رویای او نیز تنها در ساحل آن شب به همراه صدای او برای همیشه به پایان می رسد
7. The drum of water current concuss, in the heart of aery absentminded, exactly is who is act in cooperation who?
[ترجمه ترگمان]درام جریان آب، در قلب حواس پرت، دقیقا چه کسی در هم کاری چه کسی عمل می کند؟
[ترجمه گوگل]درام جریان آب، در قلب عصبانیت ناسازگار است، دقیقا چیزی است که در همکاری است که چه کسی است؟
8. An old man says like this:Only time can concuss you by Di of mind.
[ترجمه ترگمان]پیرمردی چنین می گوید: فقط زمان می تواند شما را به کلی تغییر دهد
[ترجمه گوگل]یک پیرمرد چنین می گوید: این فقط زمان می تواند شما را از طریق ذهن دچار تردید کند
9. The writer sings an elegy of concuss the spirit returns to bowel for fool's tragedy destiny.
[ترجمه ترگمان]نویسنده آن elegy از concuss را می خواند که روح را برای سرنوشت تراژدی fool باز می گرداند
[ترجمه گوگل]نویسنده نوازنده ای را می خواند که روح به روده بازگشت به سرنوشت تراژدی احمق است
10. A cloud, give up footloose float to concuss a life, decline to one square sweet dew, nourish one square land.
[ترجمه ترگمان]ابری که footloose را رها می کند تا زندگی را از بین ببرد، به شبنم ملایم مربعی نزول کند، یک زمین مربعی را تغذیه کند
[ترجمه گوگل]یک ابر، فلان شناور را ترک می کند تا یک زندگی را از بین ببرد، به یک روستای خوشگلی تقلیل یابد، یک زمین مربع را تغذیه کند
11. However you pour Tan to also concuss, can be my noodles to talk.
[ترجمه ترگمان]با این حال، شما تان را به also نیز pour، می تواند برای صحبت کردن noodles من باشد
[ترجمه گوگل]با این حال شما می توانید قهوهای مایل به زرد نیز خنثی، می تواند منجمد برای صحبت کردن
12. My left arm is badly bruised and I was slightly concussed.
[ترجمه ترگمان]بازوی چپم بدجوری کبود شده و کمی شوکه شده بودم
[ترجمه گوگل]دست چپ من به شدت کبود شده است و من کمی موافقم
13. He was caught by an avalanche and was seriously concussed.
[ترجمه ترگمان]او توسط بهمن دستگیر شده بود و جدا شوکه شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط یک بهمن گرفتار شد و به طور جدی متوقف شد
14. Under safety regulations, no jockey was allowed to ride in a race within one week of being concussed.
[ترجمه ترگمان]تحت مقررات ایمنی، هیچ سوارکار ماهری اجازه نداشت در طی یک هفته در یک مسابقه شرکت کند
[ترجمه گوگل]طبق مقررات ایمنی، هیچ یک از جکیلی مجاز به سوار شدن در یک مسابقه در طی یک هفته پس از تایید نشدن بود