کلمه جو
صفحه اصلی

pounce


معنی : یورش، جهش، پرتاب، حمله با چنگال، در حال خیز، گرده نقاش، خاکه ذغال، در حال حمله با چنگال، با چنگال ربودن
معانی دیگر : (با: at یا on یا upon - مثل پرنده ی شکاری) فرود آمدن و در ربودن، قاپ زدن، پریدن (روی چیزی) و قاپیدن، بل گرفتن، (هنگام لغزش کسی) سخت به او پریدن، (پرنده ی شکاری) چنگال (talon و claw هم می گویند)، عمل قاپیدن یا با چنگال گرفتن، ربایش، قاپ زنی، گرد سفید که برای خشکاندن جوهر بر کاغذ می پاشیدند، گرد استنسیل، ضربت، مشت، استامپ، مهر، عتاب، درحال حمله باپنجه، مهر زدن به

انگلیسی به فارسی

گرده نقاش، خاکه ذغال، ضربت، مشت، پرتاب، استامپ،مهر، حمله باچنگال، یورش، عتاب، جهش، درحال حمله باپنجه، درحال خیز، درحال حمله با چنگال، باچنگالربودن، مهر زدن به


پرتاب کردن، حمله با چنگال، یورش، جهش، در حال خیز، گرده نقاش، خاکه ذغال، پرتاب، در حال حمله با چنگال، با چنگال ربودن


انگلیسی به انگلیسی

• act of suddenly swooping down and grabbing; sudden assault or attack
fall on, storm, invade; attack, seize, assault
when an animal or bird pounces on something, it leaps on it and grabs it.
if you pounce on something such as a mistake, you draw attention to it.

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pounces, pouncing, pounced
(1) تعریف: to jump or swoop down in order to seize or capture something.
مشابه: descend, swoop

- The cat pounced on the mouse.
[ترجمه ترگمان] گربه روی ماوس پرید
[ترجمه گوگل] گربه روی ماوس چرخید

(2) تعریف: to seize on or attack something suddenly, or to be quick to take advantage of or criticize someone.
مشابه: plunge

- He pounced on me for making an error.
[ترجمه ترگمان] او به خاطر اینکه اشتباه کرده بود به من حمله کرد
[ترجمه گوگل] او برای من خطا کرد
اسم ( noun )
(1) تعریف: a sudden attack, leap, or swoop, such as that of an animal attacking its prey.

(2) تعریف: the talon or claw of a carnivorous bird.

مترادف و متضاد

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

جهش (اسم)
mutation, startle, vault, caper, jump, lunge, spurt, pounce

پرتاب (اسم)
put, toss, projection, shy, tilt, jet, pitch, shove, throw, fling, casting, hurl, jaculation, pounce

حمله با چنگال (اسم)
pounce

در حال خیز (اسم)
pounce

گرده نقاش (اسم)
pounce

خاکه ذغال (اسم)
pounce

در حال حمله با چنگال (اسم)
pounce

با چنگال ربودن (فعل)
pounce

leap at; take by surprise


Synonyms: ambush, attack, bound, dart, dash, dive, drop, fall upon, jump, snatch, spring, strike, surge, swoop, take unawares


جملات نمونه

1. He knows that his critics are waiting to pounce on any slip that he makes.
[ترجمه ترگمان]او می داند که منتقدان او در انتظار رسیدن به هر لغزش کوچکی هستند که او می سازد
[ترجمه گوگل]او می داند منتقدان او منتظر هستند تا بر روی لغزش هایی که انجام می دهند، برافروخت

2. We hid himself behind the bushes, ready to pounce on the intruder.
[ترجمه ترگمان]خود را در پشت بوته ها پنهان کردیم و آماده حمله به مزاحم او شدیم
[ترجمه گوگل]ما خود را در پشت بوته ها پنهان کردیم، آماده شدیم به مزاحمان برسیم

3. The cat sat in the tree ready to pounce on the ducks below.
[ترجمه ترگمان]گربه روی درختی نشسته بود و آماده حمله به اردک ها بود
[ترجمه گوگل]گربه در درخت نشسته آماده است تا بر روی اردکهای زیر گلوله بزند

4. We saw the tiger about to pounce .
[ترجمه ترگمان]ما اون ببر رو دیدیم که داره حمله می کنه
[ترجمه گوگل]ما ببریم که ببریم

5. We hid behind the bushes, ready to pounce on the intruder.
[ترجمه ترگمان]ما پشت بوته ها قایم شدیم و آماده حمله به مزاحم شدیم
[ترجمه گوگل]ما در پشت بوته ها مخفی شده بودیم، آماده بودیم به مزاحمان برسیم

6. She is ready to pounce at the phone when it rings because she is worried about her husband's where about.
[ترجمه ترگمان]او برای حمله به تلفن آماده است، چون نگران شوهرش است
[ترجمه گوگل]او آماده است تا وقتی که تلفن زنگ می زند، از طریق تلفن آواز بخواند زیرا او درباره شوهرش در مورد آن نگران است

7. Teachers are quick to pounce on students' grammatical errors.
[ترجمه ترگمان]معلمان به سرعت دچار خطاهای دستوری دانش آموزان می شوند
[ترجمه گوگل]معلمان سریع به اشتباهات دستوری دانش آموزان فشار می آورند

8. The police were waiting to pounce when he arrived at the airport.
[ترجمه ترگمان]پلیس در انتظار حمله به فرودگاه بود
[ترجمه گوگل]پلیس در هنگام ورود به فرودگاه منتظر استعفا بود

9. The lion crouched ready to pounce.
[ترجمه ترگمان]شیر آماده حمله شد
[ترجمه گوگل]شیر شیرین آماده برای پریدن است

10. The Democrats were ready to pounce on any Republican failings or mistakes.
[ترجمه ترگمان]دموکرات ها آماده حمله به هر گونه شکست و یا اشتباه ات حزب جمهوری خواه بودند
[ترجمه گوگل]دموکرات ها آماده بودند که در هر گونه شکست و یا اشتباه جمهوریخواهان به سر برد

11. If you make a single mistake, he will pounce on you and say you're a fool.
[ترجمه ترگمان]اگر یک اشتباه بکنی، او به تو حمله خواهد کرد و می گوید که تو یک احمقی
[ترجمه گوگل]اگر یک اشتباه را مرتکب شوید، او بر شما گریه می کند و می گوید شما احمق هستید

12. Alan Knott is denied the chance to pounce.
[ترجمه ترگمان]آلن knott این فرصت را ندارد که به آن حمله کند
[ترجمه گوگل]آلن نوت از این فرصت برای جرقه زدن رد می شود

13. Opponents pounce on you like a lion that skipped breakfast.
[ترجمه ترگمان]مخالفان مانند شیری که صبحانه را نادیده می گرفتند به شما حمله کردند
[ترجمه گوگل]مخالفان مانند تو شیر مانند صبحانه را می کشند

14. A tabby cat was poised to pounce at any second.
[ترجمه ترگمان]یک گربه پلنگی در هر لحظه آماده حمله بود
[ترجمه گوگل]یک گربه تاببی در هر ثانیه از او خواسته بود

15. To pounce on their opponents, moreover, seemed the best defence.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، به نظر می رسید که برای حمله به رقبای آن ها بهترین دفاع بوده است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، برای دفاع از مخالفان خود، بهترین دفاع نیز بود

The eagle pounced on the rabbit.

عقاب شیرجه رفت و خرگوش را در ربود.


As soon as the telephone rings, Ali pounces on it.

(مجازی) تا تلفن زنگ می‌زند علی می‌پرد و آن را برمی‌دارد.


When I broke the cup, everyone in the house pounced on me.

وقتی فنجان را شکستم، همه‌ی اهل خانه به من پریدند.


پیشنهاد کاربران

حمله حیوانات وحشی


کلمات دیگر: