کلمه جو
صفحه اصلی

compunctious


معنی : وابسته به پشیمانی
معانی دیگر : نادم

انگلیسی به فارسی

نادم، وابسته به پشیمانی


سازنده، وابسته به پشیمانی


انگلیسی به انگلیسی

• regretful; causing compunction

مترادف و متضاد

وابسته به پشیمانی (صفت)
compunctious

جملات نمونه

1. Yin Chaohui was a little compunctious that he had turned a blind eye to the "hands", whereas it was just the ignorance inspired the joyance of Yin Chaohui when he "found" it.
[ترجمه ترگمان]\"یین Chaohui\" کمی compunctious بود که چشم کور را به \"دست ها\" تبدیل کرده بود، در حالی که این تنها جهالت \"یین\" بود که \"آن\" را پیدا کرده بود
[ترجمه گوگل]یین چاوجی کمی کمکتان کرد که او به 'دست' خیره شده بود، در حالی که این فقط جهل است که موجب شادی یین چائوجی شد، زمانی که او آن را پیدا کرد

2. Have no what very compunctious of, a lot of processes of affairs are more more important than its result.
[ترجمه ترگمان]از این گذشته بسیاری از فرآیندهای امور مهم تر از نتیجه آن هستند
[ترجمه گوگل]هیچ چیزی را از خود بیخود نکنید، بسیاری از فرآیندهای امور مهمتر از نتیجه آن هستند

3. He feels compunctious, the proposal resumes marriage, saying is for the son, it is for his own face actually, do not get the pressure that relatives and friends censures he is irresponsible.
[ترجمه ترگمان]او احساس compunctious می کند، پیشنهاد ازدواج را ازسر می گیرد، می گوید برای پسر است، در واقع برای چهره خودش است، این فشار را به دست نیاورد که بستگان و دوستان تان از او انتقاد می کنند
[ترجمه گوگل]او احساس می کند که مشغول به کار است، پیشنهاد ازدواج از سر گرفته می شود، و می گوید برای پسر است، در واقع او خود را در معرض فشار قرار نمی دهد که خویشاوندان و دوستان را ناراحت کند، او غیر مسئولانه است

4. You might be sad and felt compunctious .
[ترجمه ترگمان]ممکنه غمگین باشی و احساس گناه کنی
[ترجمه گوگل]شما ممکن است غمگین و احساس راحتی کنید

5. I feel really compunctious! May be it was true to leave me!
[ترجمه ترگمان]! من واقعا احساس compunctious می کنم شاید این حقیقت داشته باشد که مرا ترک کرده!
[ترجمه گوگل]من احساس می کنم واقعا compunctious! ممکن است درست باشد که من را ترک کنم

6. He is deeply compunctious for his outburst.
[ترجمه ترگمان]برای فوران خشم او عمیقا نگران است
[ترجمه گوگل]او برای سرکشی او عمیقا سازگار است

7. How compunctious you feel in your mind.
[ترجمه ترگمان]چه احساسی در ذهن تو دارد
[ترجمه گوگل]چگونه ذهن شما را در ذهن شما احساس می کنید

8. Scared, angst, compunctious, depressive, indignant, depressed. . . in the body of everybody, have a piece of map about the mood.
[ترجمه ترگمان]ترس، ترس، اضطراب، افسرده، افسرده، افسرده، افسرده، افسرده، افسرده و افسرده
[ترجمه گوگل]ترسناک، نجیب زاده، سازنده، افسرده، خشمگین، افسرده در بدن همه، یک قطعه نقشه در مورد خلق و خوی

9. I just want to say sorry because I didn't respect you at all before. And it made me feel compunctious all the time. . . .
[ترجمه ترگمان]فقط می خواهم بگویم متاسفم، چون قبلا به تو احترام نذاشتم و این باعث شد که تمام مدت احساس گناه کنم
[ترجمه گوگل]من فقط می خواهم متاسفم زیرا من قبلا به شما احترام نداشتم و این باعث شد که من همیشه احساس راحتی می کردم

10. Because produced premature ejaculation, oneself feel dissatisfactory, ashamed was opposite wife, feel very compunctious .
[ترجمه ترگمان]از آنجا که پیش از این با ejaculation زودرس احساس گناه می کرد، احساس شرمندگی می کرد، احساس شرم می کرد
[ترجمه گوگل]از آنجا که انزال زودرس پیش از موعد تولید می شود، احساس ناراحتی می کند، شرمنده همسر مخالف است، بسیار احساساتی است

11. I harmed her so, he excused me now, but my psychology is very compunctious !
[ترجمه ترگمان]من به او صدمه زدم، او مرا عفو کرد، اما روانشناسی من بسیار compunctious است!
[ترجمه گوگل]من به او آسیب رسانده ام، او اکنون من را رد کرد، اما روانشناسی من بسیار سازنده است!

12. Heart of self-confidence of the lack when sexual life and concern are gravid wait, this kind of compunctious feeling and angst often also are impotent reason.
[ترجمه ترگمان]قلب اعتماد به نفس در رابطه با عدم وجود زندگی جنسی و نگرانی غیرقابل انتظاری است، این نوع احساس ترس و وحشت اغلب به دلیل ناتوانی جنسی است
[ترجمه گوگل]قلب اعتماد به نفس فقدان زمانی که زندگی جنسی و نگرانی در انتظار است، این نوع احساسات و احساس خستگی اغلب نیز دلیل ناتوانی است

13. Why dare not to hold tight you at the beginning, but had no compunctious leeway now.
[ترجمه ترگمان]چرا دیگر جرات نداری جلو خودت را بگیری، اما حالا دیگر راه گریزی نیست
[ترجمه گوگل]چرا جرات ندارد ابتدا شما را محکم نگه دارد، اما در حال حاضر هیچ اختیاری ندارید


کلمات دیگر: