کلمه جو
صفحه اصلی

condemnation


معنی : سرزنش، محکومیت
معانی دیگر : نکوهش، مردودشماری، دادباختگی

انگلیسی به فارسی

محکومیت، تخطئه، سرزنش، نکوهش


(حقوق) محکومیت


(اموال و غیره) مصادره، ضبط


رسوا کردن، رسوایی


محکومیت، سرزنش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of condemning or the state of being condemned.
متضاد: absolution, blessing
مشابه: boycott, censure, denunciation, vituperation

(2) تعریف: strong censure or reproof.
متضاد: approbation, praise
مشابه: ban, censure, denunciation, slam

(3) تعریف: a cause or occasion for condemning.

(4) تعریف: in U.S. law, governmental appropriation of private property for public use.
مشابه: levy

• severe disapproval; conviction of guilt
condemnation is the act of saying that something or someone is very bad and unacceptable.
a condemnation of something or someone is a fact or situation that suggests how bad they are.

مترادف و متضاد

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

محکومیت (اسم)
proscription, condemnation

blaming, conviction


Synonyms: accusation, blame, censure, damnation, denouncement, denunciation, disapproval, doom, judgment, proscription, reproach, reprobation, reproof, sentence, stricture


Antonyms: absolution, acquittal, clearance, discharge, exoneration, freeing, pardon, release


جملات نمونه

1. we hereby express our strong condemnation of the company's actions
بدینوسیله اعتراض شدید خود را نسبت به اعمال شرکت اعلام می داریم.

2. we must avoid a blanket condemnation of any nation
باید از محکوم سازی بدون استثنای هر ملتی خودداری کنیم.

3. He is bitter in his condemnation of terrorism.
[ترجمه ترگمان]او در محکوم کردن تروریسم تلخی دارد
[ترجمه گوگل]او در محکومیت تروریسم تلخ است

4. Editors were unanimous in their condemnation of the proposals.
[ترجمه ترگمان]ویراستاران در محکومیت این پیشنهادها متفق القول بودند
[ترجمه گوگل]سردبیران در محکومیت این پیشنهادات، با هم متحد بودند

5. There was wide-spread condemnation of Saturday's killings.
[ترجمه ترگمان]محکومیت گسترده کشتار روز شنبه وجود داشت
[ترجمه گوگل]محکومیت گسترده ای در قتل های شنبه وجود داشت

6. There's been no official condemnation of the bombing.
[ترجمه ترگمان]هیچ محکومیت رسمی از این بمب گذاری رخ نداده است
[ترجمه گوگل]محکومیت بمبگذاری رسمی نیست

7. Their proposal met with almost universal condemnation.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد آن ها تقریبا محکوم به محکومیت جهانی شد
[ترجمه گوگل]پیشنهاد آنها با محکومیت تقریبا جهانی محاکمه شد

8. The shooting of the policeman has received universal condemnation.
[ترجمه ترگمان]تیراندازی به پلیس محکومیت جهانی را دریافت کرده است
[ترجمه گوگل]تیراندازی پلیس به محکومیت جهانی محکوم شده است

9. Mr Adams' speech yesterday was very loud in condemnation of the media.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی دیروز آقای آدامز در محکومیت رسانه ها بسیار بلند بود
[ترجمه گوگل]سخنرانی آقای آدامز دیروز در محکومیت رسانه ها بسیار بلند بود

10. The raids have drawn a strong condemnation from the United Nations Security Council.
[ترجمه ترگمان]این حملات باعث محکومیت شدید شورای امنیت سازمان ملل شده است
[ترجمه گوگل]این حملات از شورای امنیت سازمان ملل محکوم شد

11. His own actions are his condemnation.
[ترجمه ترگمان]اعمال خود او محکومیت او هستند
[ترجمه گوگل]اقدامات او محکومیت او است

12. The violence has drawn firm condemnation from all the main political leaders.
[ترجمه ترگمان]خشونت از سوی همه رهبران سیاسی اصلی محکوم شده است
[ترجمه گوگل]خشونت از همه رهبران سیاسی اصلی محکوم است

13. The church has been unequivocal in its condemnation of the violence.
[ترجمه ترگمان]کلیسا در محکومیت این خشونت صریح و صریح بوده است
[ترجمه گوگل]کلیسا در محکومیت خشونت قاطع است

14. The jury's condemnation was a shock to the suspect.
[ترجمه ترگمان]محکومیت متهم، ضربه ای به مظنون بود
[ترجمه گوگل]محکومیت هیئت منصفه شوکه کننده مظنون بود

We hereby express our strong condemnation of the company's actions.

بدین‌وسیله اعتراض شدید خود را نسبت به اعمال شرکت اعلام می‌داریم.


پیشنهاد کاربران

نکوهش


کلمات دیگر: