کلمه جو
صفحه اصلی

comport


معنی : جور بودن، تحمل کردن، در برداشتن، حامل بودن
معانی دیگر : (با: -self) رفتار کردن، سلوک کردن، سازش کردن، رفتار

انگلیسی به فارسی

سازش کردن، جور بودن، تحمل کردن، دربرداشتن، حامل بودن، رفتار


comport، جور بودن، تحمل کردن، حامل بودن، در برداشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: comports, comporting, comported
• : تعریف: to behave or bear (oneself) in a particular way.
مترادف: acquit, carry, conduct
مشابه: behave, demean

- He comports himself with grace.
[ترجمه ترگمان] با گریس حرف می زند
[ترجمه گوگل] او خود را با فضل تسلیم می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to harmonize or be in keeping (usu. fol. by "with").
مترادف: accord, agree, correspond, jibe, square, tally
مشابه: coincide, conform, dovetail, fit, harmonize, match

- Her behavior comports well with her new status.
[ترجمه ترگمان] رفتار او به خوبی با وضعیت جدیدش سازگار بود
[ترجمه گوگل] رفتار او با وضعیت جدید او خوب است

• behave, conduct oneself in a certain manner
if you comport yourself in a particular way, you behave in that way; a formal word.

مترادف و متضاد

جور بودن (فعل)
adhere, comport

تحمل کردن (فعل)
stomach, support, stand, tolerate, withstand, bear, stick, comport, sustain, suffer, endure, bide, thole, experience, undergo

در برداشتن (فعل)
bear, comport, entail, comprise, contain, embody, encircle, include, presuppose, infold

حامل بودن (فعل)
comport

جملات نمونه

1. The Colonel gave me advice on how to comport myself in the White House.
[ترجمه ترگمان]سرهنگ به من توصیه کرد که چطور خودم را در کاخ سفید نگه دارم
[ترجمه گوگل]سرهنگ به من توصیه کرد که چگونه خودم را در کاخ سفید برگردانم

2. His statement did not comport with the facts.
[ترجمه ترگمان]بیانیه او با حقایق همخوانی نداشت
[ترجمه گوگل]بیانیه او با واقعیت ها ارتباطی نداشت

3. The findings of this research do not comport with accepted theory.
[ترجمه ترگمان]یافته های این تحقیق با نظریه پذیرفته همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]یافته های این تحقیق با نظریه پذیرفته نشدنی نیست

4. Many animals show inherited differences in how they comport themselves.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از حیوانات نشان می دهند که چگونه رفتار خود را با دیگران تطبیق می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از حیوانات تفاوت های ارثی را در خودشان نشان می دهند

5. They should be able to comport themselves as they want.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید بتوانند همان طور که می خواهند عمل کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید بتوانند خود را همانطور که میخواهند، جذب کنند

6. His remark simply does not comport with his known attitude.
[ترجمه ترگمان]این حرف او را به سادگی با طرز رفتار his ادا نمی کند
[ترجمه گوگل]اظهارات او به سادگی با نگرش شناخته شده اش قابل مقایسه نیست

7. A judge should comport himself authoritatively [ with dignity ].
[ترجمه ترگمان]یک قاضی باید با اقتدار باشد
[ترجمه گوگل]یک قاضی باید خود را با اقتدار [با کرامت] کنار بگذارد

8. His conduct did not comport with his high position.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با موقعیت و موقعیت او ارتباطی نداشت
[ترجمه گوگل]رفتار او با موضع عالی خود نداشت

9. I do not know how I would comport myself.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه طور این کار را می کردم
[ترجمه گوگل]من نمی دانم که چگونه خودم را می گیرم

10. A judge should comport himself authoritatively.
[ترجمه ترگمان]قاضی با لحنی آمرانه گفت: یک قاضی باید این کار و انجام بده
[ترجمه گوگل]یک قاضی باید خود را به طور قانونی تحویل دهد

11. Such actions do not comport with your high status.
[ترجمه ترگمان]این اقدامات با موقعیت high همخوانی ندارد
[ترجمه گوگل]چنین اقداماتی با موقعیت بالا شما راحت نیست

12. His speech and deportment do not comport with his high position.
[ترجمه ترگمان]رفتارش و رفتارش با موقعیت و موقعیت او موافق نیست
[ترجمه گوگل]سخنرانی و سخنرانی او با موضع عالی خود راضی نیست

13. His statement comport with the facts.
[ترجمه ترگمان]بیانیه او با حقایق تطبیق می کند
[ترجمه گوگل]بیانیه او با واقعیت ها همراه است

14. His conduct do not comport with his high position.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با موقعیت و موقعیت او موافق نیست
[ترجمه گوگل]رفتار او با موضع عالی خود نیست

15. Microwave oscillator is one of key comport components for radar, electronic-wave, communication and measurement fields etc.
[ترجمه ترگمان]oscillator Microwave یکی از اجزای key برای رادار، موج الکترونیکی، ارتباطات و زمینه های اندازه گیری و غیره است
[ترجمه گوگل]نوسان مایکروویو یکی از اجزای اصلی Comport برای رادار، موج الکترونیکی، زمینه ارتباطات و اندازه گیری و غیره است

He comported himself like a gentleman.

او مثل آقا رفتار کرد.



کلمات دیگر: