کلمه جو
صفحه اصلی

burial


معنی : دفن، تدفین، بخاک سپاری
معانی دیگر : به خاک سپاری، خاک کردن، وابسته به دفن و کفن، تدفینی، تدفدین

انگلیسی به فارسی

دفن، خاک‌سپاری، تدفین


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act or process of putting something underground, esp. a dead body.
مترادف: interment
متضاد: disinterment, exhumation
مشابه: funeral, last rites, obsequies, sepulture

- The priests prepared the body for burial.
[ترجمه ترگمان] کشیش ها جسد را برای دفن آماده کردند
[ترجمه گوگل] کشیش ها بدن را برای دفن آماده کردند
- After the funeral, the family will go to the cemetery for the burial.
[ترجمه محمد] پس از مراسم تدفین، خانواده برای خاکسپاری به گورستان می روند
[ترجمه ترگمان] بعد از مراسم تدفین، خانواده به گورستان می روند
[ترجمه گوگل] پس از مراسم تشییع جنازه، خانواده برای گورستان به گورستان می روند

• act of burying, act of placing a corpse in the ground; ceremony which accompanies interment; grave
a burial is the ceremony that takes place when a dead body is put into a grave.

مترادف و متضاد

دفن (اسم)
sepulcher, sepulchre, burial, interment, mortuary, sepulture, inhumation

تدفین (اسم)
burial, interment

بخاک سپاری (اسم)
burial, interment, sepulture, inhumation, funeral

laying in of dead body


Synonyms: burying, deep six, deposition, entombment, exequies, funeral, inhumation, interment, last rites, obsequies, sepulture


جملات نمونه

1. a burial lot
محل دفن

2. decent burial ceremonies
مراسم تدفین شایسته

3. honorable burial
دفن همراه با احترامات

4. multiple burial
خاک سپاری دسته جمعی

5. the burial of the earthquake victims' bodies is still going on
خاک کردن اجساد زلزله زدگان هنوز ادامه دارد.

6. my father's burial ceremony was strangely awe-inspiring
مراسم به خاک سپاری پدرم ابهت عجیبی داشت.

7. he was refused burial in consecrated grounds
از دفن او در امکنه ی مقدسه خودداری کردند.

8. The priest prepared the body for burial.
[ترجمه ترگمان]کشیش جنازه را برای دفن آماده کرد
[ترجمه گوگل]کشیش بدن را برای دفن آماده کرد

9. Cremation is more common than burial in some countries.
[ترجمه محمد] در برخی از کشورها سوزاندن جسد رایج تر از به خاک سپردن آن است
[ترجمه ترگمان]cremation در برخی کشورها رایج تر از دفن است
[ترجمه گوگل]خشونت در برخی از کشورها شایع تر از دفن است

10. The coroner issued a burial certificate.
[ترجمه ترگمان]پزشک قانونی یک گواهی دفن صادر کرد
[ترجمه گوگل]کورنر گواهینامه دفن را صادر کرد

11. The archeologists found fragments of bone in the burial chamber.
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان تکه هایی از استخوان را در این اتاق دفن یافتند
[ترجمه گوگل]باستان شناسان قطعات استخوانی را در اتاق دفن پیدا کردند

12. The estimated time of burial was placed in the early Tang Dynasty.
[ترجمه ترگمان]زمان تدفین در دودمان تانگ قرار داده شد
[ترجمه گوگل]زمان تخمینی دفن در سلسله تانگ اولی قرار گرفت

13. The finds from these burial grounds point to the existence of a prosperous matriarchal society.
[ترجمه ترگمان]یافته های این مراسم خاکسپاری حاکی از وجود یک جامعه مرفه و مرفه است
[ترجمه گوگل]یافته های این مراسم خاکسپاری به وجود یک جامعۀ جامعۀ مادری می پردازد

14. Her body was sent home for burial.
[ترجمه ترگمان]جسد او برای دفن به خانه فرستاده شد
[ترجمه گوگل]بدنش برای دفن به خانه فرستاده شد

15. He can have a decent burial.
[ترجمه ترگمان] اون میتونه یه دفن خوب داشته باشه
[ترجمه گوگل]او می تواند یک گورستان مناسب داشته باشد

16. The burial took place on Friday.
[ترجمه ترگمان]مراسم تدفین در روز جمعه صورت گرفت
[ترجمه گوگل]دفن در روز جمعه صورت گرفت

17. The bones were disinterred and moved to a burial site.
[ترجمه ترگمان]استخوان ها را از بین بردند و به محل دفن منتقل شدند
[ترجمه گوگل]استخوان ها از بین رفتند و به محل دفن منتقل شدند

18. We went back to Ireland for my uncle's burial.
[ترجمه ترگمان]برای دفن عموم به ایرلند برگشتیم
[ترجمه گوگل]برای دفن دایی من به ایرلند رفتیم

The burial of the earthquake victims' bodies is still going on.

خاک کردن اجساد زلزله‌زدگان هنوز ادامه دارد.


My father's burial ceremony was strangely awe-inspiring.

مراسم به خاک‌سپاری پدرم ابهت عجیبی داشت.


پیشنهاد کاربران

خاکسپاری

ذخیره سازی زیر خاک


کلمات دیگر: