کلمه جو
صفحه اصلی

posthaste


معنی : عجله، پیک تندرو، انی، باعجله
معانی دیگر : با شتاب، شتاب آمیز، باتعجیل، باسرعت، تند، باسرعت هرچه تمامتر، (قدیمی) شتاب، تعجیل، سرعت، فوری، سریع السیر، با شتاب فراوان، بسرعت، شتاب فراوان

انگلیسی به فارسی

پیک تندرو، فوری، انی، سریع السیر، باعجله


پست بعدی، پیک تندرو، عجله، باعجله، انی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: with the greatest speed; as quickly as possible.
مشابه: forthwith

• quickly, hastily; speedily, rapidly, fast

مترادف و متضاد

عجله (اسم)
hurry, haste, precipitation, posthaste, hastiness, precipitance, overhastiness

پیک تندرو (اسم)
posthaste

انی (صفت)
posthaste, momentary, temporary, immediate, instantaneous

با عجله (قید)
amain, hastily, posthaste, lickety-split

fast


Synonyms: at once, breakneck, directly, double-quick, expeditious, flat-out, fleet, fleetly, full tilt, hastily, hasty, headlong, lickety-split, pell-mell, promptly, pronto, quick, quickly, rapid, rapidly, speedily, speedy, straightaway, swift, swiftly


Antonyms: eventually, slow, slowly


جملات نمونه

1. in posthaste
باشتاب،باسرعت

2. they sent posthaste for his doctor
باشتاب هرچه بیشتر دنبال دکتر او فرستادند.

3. Ralf riding post-haste through the trees with messages for Hoel to send to me.
[ترجمه ترگمان]ralf با شتاب از میان درختان با پیغام فرستادند تا به من خبر بدهند
[ترجمه گوگل]Ralf سوار بعد از عجله از طریق درختان با پیام برای Hoel برای ارسال به من

4. He departed post-haste for Verdun.
[ترجمه ترگمان] اون با عجله رفت و \"کنراد\" رو ترک کرد
[ترجمه گوگل]او پس از عجله برای وردن ترک کرد

5. The night elves dispatched a number of scouts posthaste and the scouts returned with frightening stories of the orcs' past atrocities during the First and Second Wars.
[ترجمه ترگمان]نگهبانان شب تعدادی از scouts را به سرعت روانه کردند و the با داستان های ترسناک او رک ها در طول جنگ اول و دوم بازگشتند
[ترجمه گوگل]نخبگان شبانه تعداد زیادی از ناظران را فرستادند و ناظران در جریان جنگ های اول و دوم با داستان های ترسناک جنایات گذشته اورک ها روبرو شدند

6. And it only needed the habitually mournful expression of one of the dogs to deepen a little and I was round there posthaste.
[ترجمه ترگمان]و تنها نیاز به چهره غمگین یکی از سگ ها نیاز داشت که اندکی عمیق تر شود و من فورا آنجا بودم
[ترجمه گوگل]و تنها به بیان عادت ماهرانه ی یکی از سگ ها نیاز بود تا کمی کمرنگ شود و من بعد از آن دور بودم

7. When I'd sheepishly say no, she'd point out that I could talk to her at home, and shoo me off the line posthaste.
[ترجمه ترگمان]وقتی من با کمرویی گفتم نه، به نظر می رسید که می توانم در خانه با او صحبت کنم و فورا با او حرف بزنم
[ترجمه گوگل]وقتی که من می گویم نه، او می گوید نه، من می توانم اشاره می کنم که من می توانم با او در خانه صحبت می کنم، و من را از خط postthaste من shoo

8. As Zhou Yu and Shi Hou set out for Chen, Shi Que sent a letter posthaste to the king of Chen, in which he told him: "The State of Wei has fallen into the hands of two evil men. "
[ترجمه ترگمان]از آنجا که ژو یو و شی Hou برای چن و شی Que عازم شدند، Shi نامه ای به پادشاه چن فرستاد که در آن به وی گفت: \" دولت وی به دست دو مرد شریر افتاده است \"
[ترجمه گوگل]شیوا به عنوان ژو یو و شیو هو برای چن فرستاده شده و نامه ای را به پادشاه چن فرستاد که در آن او به وی گفت �دولت وی در دست دو مرد بد است '

9. The obvious solution is to disinter the graveyards and begin burning the skeletons posthaste .
[ترجمه ترگمان]راه حلی که واضح است این است که به قبرستان ها بروند و اسکلت های posthaste را آتش بزنند
[ترجمه گوگل]راه حل واضح این است که گورستان را از بین ببریم و شروع به سوزاندن اسکلت ها بکنیم

10. Medical aid must be sent to the stricken area posthaste.
[ترجمه ترگمان]کمک های پزشکی باید به منطقه زلزله زده posthaste فرستاده شوند
[ترجمه گوگل]کمک های پزشکی باید به ناحیه آسیب دیده فرستاده شود

They sent posthaste for his doctor.

باشتاب هرچه بیشتر دنبال دکتر او فرستادند.


اصطلاحات

in posthaste

باشتاب، به‌سرعت



کلمات دیگر: