کلمه جو
صفحه اصلی

swoop


معنی : حرکت سریع نزولی، از بین بردن، قاپیدن، چپاول کردن، بسرعت پایین امدن
معانی دیگر : (به ویژه در مورد پرنده ی شکاری) شیرجه رفتن (به سوی طعمه)، فروجهیدن، قاپ زدن، در ربودن، چنگ زدن، (پلیس و غیره - ناگهان) در رسیدن، (به جایی) ریختن، قاپ زنی، ربایش، فرود ناگهانی، فروجهش، شیرجه، درموردشاهین بسرعت پایین امدن

انگلیسی به فارسی

(درموردشاهین) بسرعت پایین آمدن، قاپیدن، چپاول کردن، از بین بردن، حرکت سریع نزولی


حرکت کردن، حرکت سریع نزولی، از بین بردن، بسرعت پایین امدن، قاپیدن، چپاول کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: swoops, swooping, swooped
• : تعریف: to sweep down suddenly from or as if from above in attack (often fol. by down on).
مترادف: descend, dive, plunge, pounce
مشابه: attack, lunge

- The bird swooped down from the tree to the ground.
[ترجمه ترگمان] پرنده از درخت به زمین فرود آمد
[ترجمه گوگل] پرنده از درخت به زمین افتاده است
- The army swooped down on the city.
[ترجمه ترگمان] ارتش به سوی شهر سرازیر شد
[ترجمه گوگل] ارتش به سمت شهر حرکت کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to take, lift up, or remove in or as if in a single motion sweeping from above; scoop up; snatch (often fol. by away, up, or off).
مترادف: dip, pluck, scoop
مشابه: clutch, lift, remove, snatch, spoon, take
اسم ( noun )
• : تعریف: a rapid, sudden descent or sweeping motion from above.
مترادف: dip, dive, drop, plunge
مشابه: descent, duck, fall, lurch, pitch, sweep

• assault, charge, raid; snatching, grabbing
sweep down from the sky (of a bird, etc.); attack suddenly and speedily; snatch, grab
when a bird or aeroplane swoops, it suddenly moves downwards through the air in a smooth, curving movement. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the swallow made a dazzling swoop through the air.
if soldiers or police swoop on a place, they move towards it suddenly and quickly in order to attack it or to arrest someone. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the police made a swoop on the headquarters. the fifty-odd men arrested in the swoop had not been allowed to go home.
if you achieve something in one fell swoop, you do it on a single occasion or by a single action.

مترادف و متضاد

حرکت سریع نزولی (اسم)
swoop

از بین بردن (فعل)
destroy, spoil, annihilate, eradicate, put down, swoop, wash out, liquidate, liquidize, depredate, extirpate

قاپیدن (فعل)
snatch, grab, snap, swoop, grasp, seize, catch, ravish, raven, pinch, nab, nail, grab off

چپاول کردن (فعل)
despoil, swoop, ransack, foray, maraud, spoliate

بسرعت پایین امدن (فعل)
swoop

descend quickly


Synonyms: dive, fall, plummet, plunge, pounce, rush, slide, stoop, sweep


Antonyms: ascend


جملات نمونه

1. (in) one fell swoop
(با) یک حمله ی ویرانگر،(در) یک عمل قاطع و موفقیت آمیز،یک باره

2. the bird made a low swoop toward the lake
پرنده به سوی دریاچه شیرجه ی کوتاهی زد.

3. in (or at) one fell swoop
در یک وهله،بایک عمل،بایک ضربه

4. The eagle hovered, ready to swoop at any moment.
[ترجمه ترگمان]عقاب در حال پرواز بود و آماده بود تا هر لحظه از بین برود
[ترجمه گوگل]عقاب شناور بود، آماده هر لحظه در حال حرکت بود

5. The eagle poised in mid-air ready to swoop on its prey.
[ترجمه ترگمان]عقاب در میان هوا به حرکت در آمد و آماده حمله شد
[ترجمه گوگل]عقاب در اواسط هوا آماده است تا در مورد شکار خود بچرخد

6. A hawk hovered in the sky, waiting to swoop down on its prey.
[ترجمه ترگمان]یک شاهین در آسمان پرواز می کرد و منتظر بود که طعمه خود را سرنگون کند
[ترجمه گوگل]یک هویک در آسمان پرواز کرد، منتظر شیفتگی او بود

7. Police held 10 suspected illegal immigrants after a swoop on a German lorry.
[ترجمه ترگمان]پلیس پس از حمله به یک کامیون آلمانی ۱۰ مهاجر غیرقانونی را دستگیر کرد
[ترجمه گوگل]پلیس 10 مظنون مهاجر غیرقانونی را پس از فروپاشی یک کامیون آلمانی برگزار کرد

8. The fish hits the hook at one swoop.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها با یک حرکت ناگهانی به قلاب ضربه می زنند
[ترجمه گوگل]ماهی یک قلاب را به قلاب می برد

9. Police arrested a man in a swoop on his house last night.
[ترجمه ترگمان]پلیس دیشب یه نفر رو بازداشت کرد
[ترجمه گوگل]پلیس در شب گذشته خانه ای را در خانه اش دستگیر کرد

10. It seemed that the plane was going to swoop down and strafe the town, so we dived for cover.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که هواپیما سقوط می کند و از شهر خارج می شود، بنابراین ما برای پناه گرفتن شیرجه رفتیم
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که هواپیما قصد داشت به پایین شهر برسد و به شهر حمله کند، بنابراین ما برای پوشش فرو ریختیم

11. The plane made a swoop over the city.
[ترجمه ترگمان]هواپیما با سرعت از شهر خارج شد
[ترجمه گوگل]هواپیما بر روی این شهر حرکت کرد

12. The hawk poised in mid-air ready to swoop.
[ترجمه ترگمان]شاهین در نیمه راه به حرکت در آمد و آماده حرکت شد
[ترجمه گوگل]هویک در اواسط هوا آماده به نوسان بود

13. A swoop by customs officers netted a large quantity of drugs.
[ترجمه ترگمان]یک حمله توسط ماموران گمرک مقدار زیادی مواد تهیه کرده بود
[ترجمه گوگل]یک جابجایی توسط افسران گمرک مقدار زیادی از مواد مخدر را در بر داشت

14. In one swoop the feeling swallowed her up and she had never got rid of it since.
[ترجمه ترگمان]با یک حرکت، این احساس او را فرو بلعید و از آن به بعد دیگر آن را از دست نداده بود
[ترجمه گوگل]در یک لحظه احساس بلعیدن او شد و او از آن زمان هرگز از شر آن خلاص نشده بود

The eagle swooped down and carried the baby rabbit away.

عقاب شیرجه رفت و بچه خرگوش را برد.


Helicopters swooped down toward us.

هلی‌کوپترها به‌سوی ما به‌سرعت پایین آمدند.


British intelligence swooped him off to London.

دستگاه جاسوسی انگلیس او را در ربود و به لندن برد.


Armed police swooped on the thieves.

افراد پلیس مسلح ریختند سر دزدان.


اصطلاحات

in (or at) one fell swoop

در یک وهله، با یک عمل، با یک ضربه


پیشنهاد کاربران

با سرعت روی طعمه پریدن

۱ - در هوا به سمت پایین شیرجه زدن ( توسط پرنده برای گرفتن طعمه ) to move downward quickly and dramatically,
۲ - یورش بردن، خیز بردشتن،
a very rapid raid usually by police Armed police swooped on the event to
. shut it down after receiving a tip off

E. g. The plane swooped in on its bombing run
هواپیما ( ی جنگی ) شیرجه زد/حرکت سریع نزولی انجام داد در عملیات/گردش بمبارانی ش

سریع قاپیدن و گرفتن


کلمات دیگر: